سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

ایستگاه

قیافه کولی­وارش باعث شد ازش کناره بگیرم. حتی وقتی تمایلشو دیدم بازم میلی به هم­صحبتی نداشتم. چشامو بستم تا نشون بدم می­خوام بخوابم. با چشای بسته هم سنگینی نگاهشو حس می کردم. هم­چنان می­خواست حرف بزنه. خودمو با لبخندای زورکی بهش سپردم تا خسته بشه ولی کم­کمک با هر کلمه ­اش خودم بیشتر مشتاق می­شدم. با حرفاش انرژی تازه رو به سوپاپهای تخلیه شده­ ام تزریق می­کرد. اون قدر گفت و گفت تا مطمئن شد اثرشو گذاشته. وقتی تو مقصد پیاده شد، از شیشه عقب نگاهش کردم. نگاهش کردم تا لبخندمو ببینه ولی اون نگاهم نکرد. نگاهم نکرد و رفت..