سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

آنگاه که آب سر بالا می رود..

وقتی زوج استرالیایی و استاد دانشگاه از من پرسیدند، غیر از ایران، مردم کدام کشور پرشین نامیده می شوند، در پاسخ کوتاه گفتم، پرشین یعنی مردمی از پرشیا، و تنها پرشیا در دنیا، ایران است. متحیر نگاهم کردند و دوباره پرسیدند، پس چرا دانشجویان عراقی و اردنی شان معتقدند آنها هم پرشین هستند! و این بار من حکایت حکیم سنایی را روایت کردم، که در بازار می رفت. مردی دید بر بلندی اشعار سنایی را می خواند. سنایی پرسید، این اشعار سنایی نیست؟ و مرد پاسخ داد: من خود سنایی ام دیگر! سنایی حیران گفت: شعردزد شنیده بودیم! شاعردزد ندیده بودیم!
و این حکایت ماست با این دوستان تازه شناخته شده عرب پرشین(!)، که کارشان دیگر از نام و رسم دزدی گذشته، و دیگر خودمان را به کل می دزدند. با این اوضاع بی حساب و کتابی که در آن سرگردانیم، باز گلی به گوشه جمالشان که هنوز متهم مان نکردند به هر آنچه در تاریخ اعراب معرفند به آن!

پ.ن: به کدام دستاوردمان می بالیم؟ تنها پرشین دنیا هستیم که هستیم. چیزیست هم مایه تنها قبیله ناشناخته جنگلهای آمازون. چه کسی اهمیت می دهد پارسیان و اعراب متفاوتند؟ برای اینها تفاوتش به مهمی تفاوت زیمباوه از زامبیاست. این مردم هنوز که هنوز هست مرا در این موقعیت قرار می دهند که پاسخ دهم ایرانیان از قاشق و چنگال استفاده می کنند یا از انگشتان خود برای غذا خوردن! موقعیت حقیرانه و شرم آوریست. و خودمان مسئول این دید بدوی هستیم..