سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

ایرانی از دو سر بام می افتد..

این روزها بوی گند روشنفکری حقیرانه ایرانی زاده های یهویی غربی شده چنان در فضای مجازی پیچیده که حتی اگر با سلام و صلوات هم از صد متری پست های نژادپرست خواندن بومی های ایران رد بشی تا مدتها اثرات کامنتهای مشمئز کننده اش در سرت باقی مونه. تمام اینها منو به یاد یک پست قدیمی انداخت مناسب این روزها:

بلای ژستهای روشنفکرمابانه، آفت بومی قرن اخیر ماست که در کنار تفکر مبتنی بر تحجر، دست به دست هم، در نقش ترمزگیر روند پیشرفت اجتماعی سیاسی جوامع، ایرانی آماده فراگیری را به اشتباه انداخته و  آنها را از درک صحیح ساده ترین اصول بازداشته است.  

این اندیشمندان پوشالی، 

وقتی می خواهند از ناسیونالیسم افراطی انتقاد کنند، هر یک از قومیت های یکپارچه را یک ملت مجزا می نامند و پاره های وطن را تقدیم بیگانه می کنند.    

وقتی می خواهند مردسالاری را محکوم کنند، با مشت گره کرده به دهان مرد هر چند حق گو می کوبند و ناز زن ولو پرمدعا را می کشند. 

وقتی می خواهند مظلوم ستایی و مهمان نوازی کنند، حق جوان بیکار ایرانی را نادیده می گیرند و از برادر افغانیش دفاع می کنند. 

وقتی می خواهند از کودک آزاری اظهار تنفر کنند، تاج خودکامگی را بر سر کودک می گذارند. 

وقتی می خواهند آزادی های فردی را ستایش کنند، کل ارکان خانواده را زیر سوال می برند.  

حالا بگذریم که این گروه منتقد خشونتهای دین، اگر دستشان بیافتد تمام دینداران را سلاخی و منافع حاصله را صرف تاسیس انجمن حمایت از حیوانات خواهند کرد. پرنسیپ حمایت از همجنس گرایی نیز بماند و جای خود دارد. 

وجه ممیزه دیگر این عزیزان، تکثر گرایی و پایبندی عملی به اصول مردم سالاریست! هر کدام ساز خود را می زنند و متوقع اند ملت سرگردان هم آوا با آنها برقصد. این مردم آشفته سر هم حکایت کلاغی را یافته اند که نه تنها راه رفتن کبک را نیاموخت، که راه رفتن خود را نیز از یاد برد. هیچ به فرهنگشان نیافزود. همان خرده فرهنگ باستانی و کهن که به آن شیفته بود را نیز از دست داد. از مدل دموکراسی ارائه شده آقایان طرفی نبست. آرام و سربه زیر به حقارت دیکتاتوری تن داد..

پ.ن۱: این ناروشنفکران ایران ستیز شدند حکایت فلانی که تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند. عجب دنیایی شده! اگر نخواهیم به استعمار کهن و مستعمراتی که اروپا و امریکا داشتند و چها کردند در به سلطه کشیدن مردم ضعیف فکر کنیم, فقط همین دوران اخیر را ببینیم که چطور جهانی به خاک و خون کشیده شد در مسیر منافع قدرتها. فقط سال۲۰۱۴  ۱۰۲۹ شهروند در خیابانهای آمریکا از شلیک پلیس کشته شدند. از غیر شهروندان هم در اقصی نقاط جهان چقدر جان ستانده حافظه ماشین حساب کم آورده برای شمارش. در دبی و عربستان, کارگران یعنی برده هایی بی هویت که حتی حق حفظ پاسپورت خود را ندارند و اگر خوش شانس نباشند برای پیدا کردن مفر, عاقبتشان یا خودکشیست یا از استیصال ظلم روا شده خود می شوند جنایتکاری که سرنوشتش هست گردن زده شدن. در آفریقای جنوبی کارگران خارجی امنیت ندارند و تنها سال ۲۰۰۸ ۶۰ نفر از این کارگران به دست بومی ها کشته شدند و پلیس شد بادیگارد این مهاجران برای حفظ جانشان. در استرالیا شکنجه گاه گینه نو هست و مردمی که از حیوان کمترند و از عفونت می میرند و لبها می دوزند در اعتراض! اروپا به اشاره انگشتی کشورها بمباران می کنه و خیل بی پایان مهاجران بی پناه هست که مرگ یکباره در اقیانوس برایشان شده شیرین تر از  ذره ذره مردن در ویرانه های به جا مانده از بمب. سال گذشته ۸۰۰۰ نفر از این مهاجران غرق شدند و پیشبینی امسال ۳۰۰۰۰ نفر هست. و اروپا نشینان به سادگی حکم صادر می کنند به گلوله ببندید قایق هایی که به سمت اروپا می آیند! اجداد ما برای این خاک جنگیدند و باید به همین صورت باقی بماند! باید مهاجرهای غیرقانونی به صورت اتوماتیک اخراج شوند و هیچ شانسی هم برای اقامت نداشته باشند!.. برده های جنسی زنان از آسیا و اروپای شرقی به مقصد اولیه اروپای غربی و آمریکا هم در ایران اتفاق نیافتاده! ایران ستیزی شان هم از کارتونهای کشیده شده و فیلمهای ساخته شده غربی گرفته تا توهین های کلامی در جوامع عرب یا ترک زبان ترکیه و آذربایجان, از اظهار نظرهای شوکه آور و اعلام تنفر مقامهای غربی از عامه ایرانیان گرفته تا تبعیض دانشگاه های اروپایی برای نخبگان دانشجویی ایرانی, از دوران باستان تا مدرن, ویکی پدیا لازم شد از شدت موارد تکرار شده:  Anti-Iranian sentiment

با این همه به تعبیر اینکه یک رفتار بد توجیه یک رفتار بد دیگه نیست ایران ستیزی خارج ایران توجیه کننده پناهنده ستیزی داخل ایران نیست. بیانه سیاسی یا خطابه هم نیست  بررسی نژادپرستی یک کشور. نیازه به درک جامعه شناسی و علوم روانشناختی. اگر قرار به مقایسه نژادپرستی جامعه غربی باشه به ایرانی باید تمایز قایل شد بین لایه های پنهان جامعه و عملکرد رسمی دولتی. از این دید مدل نژادپرستی در ایران و غرب متفاوته.
 
در غرب: اگر چه عملکرد دولتها فارغ از نژادپرستی هست ولی نژادپرستی حداقل از نوع نامریی در لایه هایی از جامعه ریشه دوونده. نژادپرستی نامریی آسیبی را متوجه مهاجر نمی کنه ولی در مجموع مهاجر را در بافت جامعه نمی پذیره و باعث ایزوله شدن مهاجر در گروه نژادی خودش می شه. مثال ساده در یک آفیس با ترکیب نژادی اروپایی آمریکایی و هندی عرب, نژاد سفید تمایلی برای ایجاد رابطه نزدیک با رنگین پوست نشون نمی ده و به طور خودکار این گروه از روابط حذف شده اند. از سوی مثبت قضیه وضعیت اقتصادی نسبتا مناسب کشورها و تعدد توریستهای خارجی موثر بوده در بالا بردن میزان آگاهی و شناخت مردم غربی از زندگی با دیگر نژادها و بالتبع رواداری جامعه هم در مواجه با گروه های نژادی گوناگون بالا رفته. این فاکتور هم باید در نظر داشت که در چنان جامعه ای اصل بر این هست که مهاجر به صورت قانونی پس از گذر از مراحلی واجد شرایط اقامت شده و در صورت تخطی از قوانین جامعه برخورد صورت می گیره. از سوی دیگه جامعه به خوبی آگاهه از قوانین سفت و سخت برابر و عادلانه و در صورت لزوم تنبیهی در برابر نژادپرستی و لذا چنین رفتارهایی بروز آشکار پیدا نمی کنه.

و اما ایران: نژادپرستی دولتی به طور مشخص و سیستماتیک نسبت به افغانستانی ها صورت گرفته با محدود کردن محل اقامت, مدارک شناسایی و شغل های مجاز. چنین برخوردهایی به ظاهر نسبت به سایر مهاجرین عرب عراقی وجود نداره. اگرچه پیش فرض چنان برخوردهایی میزان بالای جرم افغانها نسبت به کل جرایم کشوری هست ولی آمار موثقی و دقیقی موجود نیست از این میزان و بیشتر مشکل و حساسیت زا شدن, حضور بدون مدارک قانونی در ایران هست و پیشینه فرار به افغانستان پس از ارتکاب جرم که امکان رهگیری مجرم را غیر ممکن می کنه. اما بین مردم ایران وقتی صحبت از نژادپرستی هست بیشتر رفتارها بازخورد بیگانه هراسی ناشی از عدم اطلاعات و آگاهیه و بمباران افکار از اخبار یک سویه که از جرایم مهاجران غیرقانونی حکایت داره. وضعیت اقتصادی ضعیف و درصد بالای بیکاری و عدم برخورد کافی با باقی دسته های نژادی از سایر کشورها بخاطر تعداد پایین توریست و بیش از سی سال حضور بی ثبات مهاجران بدون مشخص شدن وضعیت قانونی و ترافیک بالای مواد مخدر از افغانستان به عنوان تولید کننده اول تریاک جهان که منجر شده به آمار وحشتناک بالای اعتیاد بین ایرانی ها عملا جامعه رو نسبت به افغانستانی ها بدبین کرده. البته آمار باید قضاوت کنه این بدبینی تا چه حد به صدمات واقعی ختم شده و افغانستانی ها به قول معروف عطای ایران را به لقایش بخشیدند و از ایران خارج شدند.
 
برای قضاوت نوع رفتار ایرانی ها با افغانستانی ها و نوع رفتار باقی کشورها با افغانستانی ها باید شرایطی یکسان فراهم کرد و بعد به قضاوتی معتبر نشست. منظور اینکه کشور مقصد با وجود هشت سال جنگ خانمان سوز و انواع مشکلات داخلی و تحریم های خارجی ناعادلانه پذیرای دو میلیون افغان با شرایط افغانهای ایران بی مدارک شناسایی باشه و بعد قضاوت کنیم ایرانی ها نژادپرستند و باقی کشورها بسیار مهمان نواز و مهربان! این شاهکار نیست که از ده هزار افغان در استرالیا با آن اقتصاد قوی و بدون مشکلات جانبی ناشی از حضور غیرقانونی پذیرایی شده.

به هر حال حقیقت این هست که بر اساس اصل انسانیت باید با نژادپرستی دولتی در ایران مبارزه کرد هر چند که انواع بدترش در غرب باشه. ولی نباید بی انصاف بود با ندیدن باقی شرایط در ایران و بی انصافانه لبه شمشیر را به سوی ایرانی ها گرفت و بی رحمانه آنها را کوباند. با وجود دهه ها پذیرش افغانستانی ها در ایران و در مظان اتهام بودن همچنان باید برای بهبود وضعیت افغانها (بخصوص برای کودکان) در ایران تلاش جدی کرد. به هر روی حضور جوانهای تحصیل کرده و با اعتماد به نفس افغان چه در جامعه ایران و چه در صورت ترک ایران و بازگشت به افغانستان برای ساخت کشورشون مسئله میمونی هست و در نهایت مفید برای جامعه ایران.

پ.ن۲: کینه ایران ستیزان بدون ارائه راه حل, شکی باقی نمی گذاره هدفشون بیش از آنکه خیر و کمک به افغانها باشه, مفری هست برای پیشبرد اهدافشان, با سلاح ایران ستیزی ایران هراسی. این دسته از مخالفان حکومت مارهای جهنم اند که از شدت شقاوت و دشمنی شان با عامه, مردم ایران به اژدهای خانگی رضایت داده اند! این تاریک فکران مدعی اند روزی افتخار تاریخی دایر کردن آشویتس و بوخنوالد و مانتهاوزن خاورمیانه به نام ایران ثبت خواهد شد! می مانم این وطن فروشان در تخطئه ایرانی پول می گیرند یا ریشه دشمنی و ایرانی ستیزی شان از جای دیگر هست؟! و به قول دوستی عمق این کینه بیشتر از هر چیزی ناامیدی از امکان براندازی از طریق دخالت خارجی و یا حتی انقلاب داخلیست. واکنشیست به جامعه که در انتخابات شرکت و از دولت حمایت مشروط میکنه. نفرت موجود نفرت از کلیت جامعه است..