سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

 

امشب برای من شب آرزوهاست.  جمیع خوانندگان اعم از جن و انس، خواهشا برام آرزو کنند از این بیماری خریت مزمن که چندیست گرفتارشم، شفا پیدا کنم.. 

 

مگه خوابشو ببینی..

 

نصفه شبی به جای خوابیدن، بیدار نشستم به گوش دادن این آهنگ بردیا! چقدر احساس سبکیه، احساس رهایی.. احساس رهایی ناشی از قدرت انکارناپذیر القا! 

 

به مستوران مگو اسرار مستی..

 

انگار اگه اصلا هیچ وقتم تو رو نمی دیدم، بازم دلم برات تنگ می شد.. 

 

چرا نموندی؟

 

امشب شب پروانه معصوم منه. پروانه ای که هیچ گاه پیله شو ترک نکرد ولی پروازش تا ابد در من ماناست.. 

من و هر ثانیه و جنون تو.. واسه من همین خیالتم بسه.. 

 

بیا، بیا برویم..

 

وقتی پازلو به هم ریخت، با اینکه فکر می­کردم دیگه نمی­تونم از نو بسازمش، زمانهای طولانی می­نشستمو تکه ها رو کنار هم قرار می­دادم. چپ و راستشون می­کردم تا تصویر آشنای قبلی دوباره ساخته بشه. با اینکه بعضی تکه­ها به کل گم شده بودن ولی من که ناامید نمی­شدم. آخر دوباره سر همش کردم. از دور نظر انداختم تا ببینم چیزی کم و کسر نداشته باشه. انگاری همه چی سر جاش بود. ولی باز هم تصویر غریبه ای که بهم زل زده بودو نمی­شناختم. تو اوج سرخوردگی زدم زیر پازلو هر تکه اش افتاد یه گوشه­ای.. بعد یه مدت از سر ناچاری تکه­های خاک گرفته رو جمع کردمو تصویر غریبه رو بازسازی کردم.. هنوزم بهش عادت نکردم.. هنوزم نمی­شناسمش.. این غریبه آزاد و رهاست ولی خود من نیست.. امشب دلم هوایه.. دلم هوای خودمو داره.. دلم برای خودم تنگه..  

 

پی نوشت: مدتها و مدتهاست که دلم یه چله نشینی می خواد. یه چله نشینی که فقط من و اون غریبه باشیم و با هم بشینیم یه بار دیگه پازولو بسازیم. شاید هنوزم فرصت هست که به تصویر آشنا و تنهایی مطلق برسیم..

 

اکشن، کات..

 

دوست دارم نقشی که ایفا می کنم، ویژه من باشه. یعنی مخصوص خودم باشه که من نباشم، یکی دیگه هم نتونه جایگزینم بشه. که این نقش اگه برام هیچ نداره، حتی نتونه همین حس منحصر بودنمو ارضا کنه، رهاش می کنم.. 

 

خود آی..

 

خدامو گم کردم.. چندیست به دنبال خودم می گردم..   

 

پی نوشت: در نزاع تئیست ها و آتئیست ها پی بردم، پوینده راهی ام بی منطقتر از شرک اعراب جاهلی. با چشمان بسته، وامدار میراثی ام هم بهای بت پرستی. به اشتباه می اندیشیدم، به تعداد نفوس خلق، راه برای شناخت هست. دریافتم هیچ راهی نیست. هیچ راهی جز بی راهی..

 

هزار و یک شب من پر از صدای تو بود..

هزار و یک شب که خوبه، با امشب چهارمین هزار و یک شب منم با یاد صدای تو گذشت. فقط می تونم بگم، ای نخورده مست، لحظه دیدار نزدیک است.. 

تولد دوباره ات مبارک.. 

 

برخیز و بپا کن شوری تو به عالم

امن ترین جای دنیا، خونه پدره.. آروم ترین جای دنیا، آغوش مادره..

چطور در آشفته بازار پرهیاهوی روزگارمون، این روزها این قدر پرم از احساس امنیت و آرامش؟!  

 

حضرت آدم، اولین گریه کننده بزرگ تاریخ

حال آدمو دارم پس از هبوط به زمین..