تمدن امروز از وقتی به وجود آمد، و همه علوم این همه پیشرفت کرد و این همه کشف
و اختراع و این همه اسراری که ناگهان در دسترس بشر از طبیعت و از انسان قرار گرفت،
فقط و فقط معلول این است که بند یکنواخت و یکنواخت اندیشی و قال بی فکر کردن دوران
قرون وسطا رو از سر عقلها برداشتند و عقلها رو آزاد کردند و تحقیق رو آزاد کردند و
به هر کس گفتند تو حق داری در هر رشته ای که کار می کنی، از دین گرفته تا میکروب و
اتم و انسان و مغز استخوان و فلسفه هر چی، می توانی آزاد بیندیشی، از کسی بیم
نداشته باشی، کسی در تفتیش عقاید تو رو نسوزانه، محکومت نکنه، مجرمت نشناسه، کافرت
نخوانه، تفسیق و تکفیرت نکنه، به دست عوام الناست نسپاره و تو آزادی که در هر یک از
این رشته ها آزادانه تحقیق کنی و به هر نتیجه ای که رسیدی ولو اون نتیجه برخلاف
نتایج علمای دیگه باشه، برخلاف طرز فهم و نتیجه گیری همه علمای گذشته هم اگر باشه،
حق داری نتیجه تو اعلام کنی و به مردم بگی.. و عقلی که تصادم نداشته باشه و عقلی
که با مخالف در نیوفته و فکری که دشمن نداشته باشه، پوسیده است و می پوسه..
پی نوشت: داشتم به سخنرانی دکتر شریعتی گوش می دادم و ناگهان نحوه سخنرانی رحیم پور ازغذی به یادم افتاد. دیدم در
راستای رنگ کردن کلاغ و جا زدنش جای کبک، بعید نیست روزی که اونو شریعتی زمان خطاب
کنن. چیه؟ اینکه دیگه از پیدا شدن علی دوران و مالک اشتر زمان دور از ذهنتر نیست..