پ.ن: رونوشت به احمد شهید
حس کسی که از ادعاش می گذره تا کودکش به رای قاضی به دو نیم نشه..
پ.ن: امید بذر هویت ماست..
این فضولی ما ایرانی ها خیالات و قصه نیست! فاصله رسیدن به چنین کشف و شهودی فقط یک کلمه است تایپ کردن در گوگل: "علت"! با اولین نتیجه پیشنهادی "علت جدایی فرزاد حسنی از آزاده نامداری" و دومین نتیجه پیشنهادی "علت جدایی آزاده نامداری از فرزاد حسنی"! نتایج سرچ کردن با کلمه "چرا" چیزی از فاجعه نخواهد کاست با پیشنهاد اول "چرا سگ نجس است". این در حالیه که سرچ کلمات معادل در انگلیسی ختم می شه به "چرایی آبی بودن آسمان" و "علت شروع جنگ جهانی"! بررسی جامعه شناسی قضیه که کارشناس می طلبه ولی همین مشت نشان خروار یه تلنگره از وضع فاجعه بار جامعه سطحی نگری که بهش دچاریم. در دنیایی زندگی می کنیم که عظمت یافته هاش فضا رو در نوردیده و مساله اش بازسازی ذره خداست و عامه مردمش در پی شادی و آرامش اند. در چنین زمانی مهمترین مساله مردم ما خرافات هزارساله است و یا همچنان سرک کشیدن زیر لحاف بقیه با چنان عمومیتی که تبدیل شده به پیشنهاد اول گوگل!
پ.ن: گزارشهای آماری وبلاگ نشون می ده ده عبارت اول جستجو شده در گوگل که به "سبک نامه یک سمک" ختم شده مربوطه به کتاب "کلیدر" با بیشترین جستجو برای " ننه گل ممد"! و عبارت یازدهم جستجو شده مربوطه به: "باسن کیم کارداشیان"!! این هم باید از اسرار الهی باشه که چطور کسانی از باسن این بانوی مکرمه با چنان سکنات و وجناتی ختم به خیر شدن به چنین جایی!
آنکه می گرید یک درد دارد، آنکه می خندد هزار و یک درد..
پ.ن: با رابین ویلیامز، فیلمها و خنده هاش دنیا یک کم کمتر زشت بود..
اولین آنها را به درختی بستند و آخرین آن ها طعمه مورچگان می شود.. نسل های محکوم به صد سال تنهایی، فرصتی دوباره روی زمین نداشتند..
از دیروز که خبر را شنیدم بغضی بختک انداخت تو گلوم. غم وطن و عجزم در ایجاد هیچ تغییری چنگ می زد به قلبم. شبش کابوس ایران را دیدم که دوباره برگشتم و مشغول کارم زیر دست یک خانم دماغ و آقای ریش! با دلهره بیدار شدم. دلم آشوب بود. انگار توش رخت می شستند. خراب بودم و ناتوان. انبوه درهم واژه ها در مغزم برای نوشتن یاری نمی کردند. جرقه ای مطلبی را بیادم آورد که چهار سال پیش نوشته بودم. چقدر مناسب این روزها. چقدر شباهت و تکرار. انگار این مردم تکثیر شدند و جوانه زدند تا دوباره براویخته شوند بر صلیب بی گناهیشان، و من تنها دوباره می گویم: برای آخرین بار تو را خدانگهدار..