دخترک با شوق و گریه فریاد می زد، ما به آزادی رسیدیم، ما به آزادی رسیدیم، و نمی دانست آزادی که آمریکایی ها برایش به ارمغان آوردند، همان آزادی ناب هزار و چهارصد سال پیش و مهمتر از همه، آزاد بودن چند همسریست..
پ.ن: این آزادی های آمده و تقسیم شده از کوله پشتی آمریکایی ها، مرا به یاد "اوریانا فالاچی" می اندازد و کتاب "زندگی، جنگ و دیگر هیچ". آنجا که اوریانا بی پروا از جنایات این سربازان آدامس به دهان و خندان می نویسد و جایی که به کنایه، قصه عیسای مصلوب شده در ویتنام را بازگو می کند. عیسایی که آن پسران خندان، با انبردست، میخ های کوبیده در کف دستان خون آلودش را گشودند و سیگار و آدامس تعارفش کردند..