شیر آسمون وا شده بود و ازش سیل میبارید. باید میرفتم زیر بارون حتی با اینکه میدونستم چطوری تا عمق وجودم خیس میشه. تو اون سرما زیر شرشر بارون، دکه ذرت فروشی توجهمو جلب کرد. رفتم طرفش. شنیدم دختری با لحن بامزه ای میگه، آقا من پاپ کرن زیاد خوردم ولی مال شما از همه جا کاملتر و بهتره. مرد میانسال گویی که چه کار مهمی رو به سامان میرسونه، بادی به غبغب انداخت، الهی شکر که یکی قدر ما رو میدونه! در حالی که چشمم به ظرف بزرگ ذرت مکزیکی بود، با تعجب رو به دختره گفتم، منظورت احتمالا ذرت مکزیکیه، نه پاپ کرن. که مرد تندی به جای دختره گفت، پاپ کرن نه! و کشدار ادامه داد، کاپ کرن! تازه اون موقع دیدم رو شیشه اش نوشته، کاپ کرن! با خنده گفتم، شرمنده، یه لحظه شنیدم پاپ کرن. که بازم مرد شروع کرد. آره، انگلیسی ها به ذرت می گند، کرن! و کاپ هم یعنی ظرف! نه، یعنی فنجان!! با دیدن نگاه عاقل اندر سفیهی که دختر و پسرای تو صف بهم مینداختند بیشتر خنده ام گرفت ولی در عین تایید حرفاش با چشمای خندان و تکون دادن سرم به علامت توافق، سکوت کردم چون یه چیز مانع ارضای حس خودخواهی و فضل فروشانه ام شد: قیافه مغرور و رضایتمند مرد میانسال ذرتفروش که خوشحال بود چیز تازهای به کسی یاد داده..
زیر باران باید رفت..