سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

منطقی یا غیرمنطقی، مساله این است..

هر منطقی تا زمانی منطقیست که منطق قویتری غیرمنطقی بودن آنرا اثبات نکرده باشد..

3،2،1

1- چه خوب نوشت حال این روزهای منو، سیمین بهبهانی در فنجان شکسته..

2- آن خواننده متقلب رئیس متقلبتر از خود در بر گرفته، بعد سالی و اندی خونهای ریخته و فریادهای به جایی نرسیده، از بهر هو شدن فرزندش در ورزشگاهی، فرمودند، از مسئولین تقاضای رسیدگی دارم!! ... این گول بین.. توفان خنده­ها..

3- بار خود را بستم.. رفتم از شهر خیالات سبک بیرون..

بر فراز قله سینوس با n پی فاز تاخیر..

ایده­آل­طلب بودن، بالذات مشکلی نیست. چیزی که دردسرزاست، استانداردهای بالای فکری برای ایده­آله..

انگاری منم باید کمی زندگی کنم!

بهم می­گه، همه بچه­های پی­اچ­دی، وقت بیکاری، وبلاگ می­نویسند و وبلاگ می­خونند؟ بهش می­گم، نه، اونا با شوهرشون تنیس بازی می­کنند و اگر خسته شدند با سگشون می­رند پیاده روی و اگر اینم کسلشون کرد، با دوچرخه­شون می­گردند.. به عبارتی، اونا زندگی می­کنند!

!!?Vienna, do you marry me

جمعه شبا که رقابت The Bachelor رو می­بینم احساسم دقیقا مشابه احساس پنج سال پیشم در ایرانه.. ناامیدانه شاهد کنار رفتن یک به یک نامزدها بودم و با دیدن منتخب، ناباورانه به این می­اندیشیدم در فکر این مردم اصلا چیزی می­گذره؟ حالا شده حکایت این رقابت مثلا واقعی. غیر­قابل­تحمل­ترین دختر ممکنه که باید در همون دور اول حذف می­شد، از بین اون همه دختر شایسته، دل شاهزاده قصه رو می­بره! انگار همه سناریوها شبیه هم اند.. بهترین خربزه، نصیب شغال می­شه..

بلاگر محبوب من، بلاگری برای تمام فصول..

حالا درسته که تزاد گاهی یه کما بی­ادب می­­شه! ولی این دلیل نمی­­شه که منم گاهی از نوشته­هاش چنان دیوونه نشم که فکر کنم اگر قرار بود که عاشق یه بلاگر می­شدم، اون حتما تزاد بود.. 

در جگر لیکن خاری از ره این سفرم می­شکند..

 

از خیابانهای پر ز گل می­گذشتی و در ذهنت نقش می­بست، از شهری که حتی آدمها از هم می­گریزند به شهری پناه بردی که حتی پرندگان از تو نمی­هراسند.. دهم سپتامبر بود. به آفیس وارد شدی. لبخند دختران آمریکایی، متعجبت کرد که چطور به یاد نمی­آرند فردا چه روزیست.. و چطور تو را به جرم هم­کیشانت محاکمه نمی­کنند.. ولی در چنان آفیس بین­المللی به­سان مجمع عمومی سازمان ملل هیچ چیز به همین سادگی نیست. مجبوری به پاسخگویی.. مجبوری، چون ایرانی هستی.. مجبوری، چون مسلمانی.. می­پرسند، دیدت به جنگ چیست؟ می­خواهند بدانند تو نسخه مونث رئیس­جمهور منتصب خوش­سخنت هستی یا نه؟! می پرسند، اگر مذهبی نیستی چرا محذور می­کنی خود را در ماکولات و مشروبات، و اگر مذهبی هستی چرا در پوشاندن سر، عمل نمی­کنی طبق مشروعات..

در این مجمع کوچک سازمان مللی، که از تمام قاره­ها کسی یافت می­شود، همچنان قراردادهای دنیای سیاست حاکم است.. اگر تبعه کشوری قدرتمند باشی، حق هر کاری برایت محفوظ است.. حتی زورگویی و پرخاش.. و مضحکتر آنکه شهروندان کشورهای ضعیف، فرهنگ قبیحت را تحسین می­کنند و مایه پربها دانستنت می­دانند، و اگر ایرانی باشی و این سلوک را تاب نیاوری و پاسخ بدهی اگر چه عضوی از این خانواده علمی هستی ولی پدرسالار نمی­خواهی و آنگونه رفتار خواهی کرد که با تو رفتار کنند و یا در بهترین حالت، نادیده می­انگاری بی­ادب را، با لحنی دوستانه تهدید می­کنند به منزوی کردنت! و یادآور می­شوند ایرانی­های پیش از تو به ناسازواری شهره بودند، و تو با لبخندی به این می­اندیشی، ناسازواری یعنی سر به پذیرش زور خم نکردن.. یعنی حق را به جایش بیان کردن.. یعنی بپرسی چرا شما می­توانید ولی من نه..

فردا هنوز سپتامبر است.. دختر آمریکایی به سراغت می­آید تا با او به اقیانوس بروی. اقیانوس زیبا و آرام که در آن دلفین­ها و مرغان دریایی، تفاوتی بین ملیتها نمی­یابند.. و تو باز در ذهنت نقش می­بندد، اگر چه از شهری که آدمها از هم می گریزند به شهری پناه بردی که می­خواهند به نوعی دیگر مجبورت کنند به گریختن از آدمها، ولی تو ایستاده ای.. محکم تا همیشه..  که ماهی­ها هرگز نمی­گریزند.. بلکه پوینده راه­های جدیدند..

      

الهه ولی بیجان

                  در مسیر فوران آتشفشان بودن اگر تبخیرت نکند، از تو سنگی پایدار خواهد ساخت..

من، تو، او..

 

یادداشت آخر انکراتیک توفانی در من بپا کرد.. توفانی که نهایتش، بازیافتن آرامشی گمشده بود.. 

  

"عقل و متانت و عمق را در زندگی نمی­شود از دیگران گرفت. باید خود آدم کشفش کند. آن هم بعد از گذراندن مراحلی که هیچ کس دیگر نمی­تواند به جای آدم بگذراند. همان لحظه­هایی که آدم از به یاد آوردنش عذاب می کشد. این صحنه­ها آدم را بزرگ می­کند. عمق و متانت، نقطه­ی دیدی است که آدم از تاثیر تصاویر ناخوشایند در ذهن خود می­یابد. حاصل مبارزه با زمان و پیروزی­ست.."