خب بچه های خوب، مثل همیشه، قصه ما به سر رسید ولی بازم کلاغه به خونش نرسید! بالا رفتیم ماست بود. پایین رفتیم دوغ بود. قصه ما دروغ بود. قصه ما دروغ بود!! حالا تا لولو نیامده، زودی برید سرتونو کنید زیر لحاف و بخوابید..
- اندکی صبر سحر نزدیک است. البته اگر آن داغ جگرسوز گذارد نفسی! روزهات سرشار از شادی..
- چه شاد، چه غمگین ولی همیشه پرامید. شما؟
- یک تنهای خوابزده که منتظر سپیده و سحر شدنه!!
- پس صبر کن تا صبح دولتت بدمد!
- صبح دولت دمیده، خیال آسوده! بخواب. خدانگهدار عزیز خوش نفس!!
- سپاس. شب خوش..
پی نوشت: گاهی یه پیامک اتفاقی و ناشناس در نیمه شب، تجربه چندان بدی نیست!
چرا آنچنان سیب منطقو قورت داده ام که هیچ جوری نمی تونم بالاش بیارم؟ چرا وقتی متوجه سرگشتگی و آشفتگیش شدم، وقتی فهمیدم تناقض های روحش، دقیقا مثل خودم آرامششو به هم می زنه، باز هم سطر به سطر استدلال به هم بافتم و دنبال اثبات حقیقت بودم؟ مگه من بارها همین سوالاتو از خودم نپرسیده بودم؟ ولی فقط بخاطر اینکه فکر می کردم نمی شناسمش، نتونستم و شاید هم دریغ کردم که خیلی ساده ولی با موثرترین کلام پاسخشو بدم و بهش بگم: درکت می کنم. چه شناختی بالاتر از اینکه فهمیده بودمش؟
پروردگارا، یاریم ده از آن دسته ای نباشم که حرف های بزرگ می زنند ولی کارهای کوچک انجام می دهند..
دو نفر دچار هراس نمی شوند. آنکه از همه چیز آگاه است و آنکه از همه چیز بی خبر. پس هر وقت نترسیدی از خودت سوال کن که چقدر می دانی؟
بچه که بودم به من می گفتند هر کسی می تواند رئیس جمهور بشود. کم کم دارم باور می کنم.
کلارنس دارو
راستش منم با کلارنس دارو کاملا هم عقیده ام. دیگه باور کردم هر کسی می تونه رئیس جمهور بشه، چون دو مدرک مستدل و متفاوت از هم دارم.
اولیش، ریاست جمهوری یک سیاه پوست در کشوری که کتاب کلبه عمو تم و ترور مارتین لوتر کینگ بهترین شرح از پیشینه نژادپرستانه آن است. یعنی انتخاب اوباما. مدرک دومو می تونید خودتون حدس بزنید؟
یه راهنمایی: مدرک دوم خیلی از ما دور نیست.