1- یکی از بهترین تاکتیکهای به تله انداختن حریف ضعیف، حمله مستقیم و آنی از جبهه جلو است. حریف ترسان پا به فرار در جهت مخالف خواهد گذاشت. دقیقا جایی که باقی گروهان ما منتظر استقبال از آنهاست..
2- اگر نخودی بازی، عاشق و سیاهی لشکرهای شلوغ کردن ماجرا، روایتی، اضداد، رباعی، مرضی، و لولوی سر خرمن شلیلی که قرار بود نقش مار جهنم را بازی کند کنار بگذاریم، می ماند فقط دو مهره که در این صفحه مشغول بازی اند و بازی دادن..
3- تحصیل کرده روشن اندیش خارج نشین که دموکرات بودنش را در بوق می کند ما را مزین کرده به دهاتی و امل بودن. فراتر از اینها به جرم عقیده متفاوت، شده ایم حکومتی! ما را که از دهاتی و امل بودن هراسی نیست ولی اگر انفعال را درمان درد ندانستن می شود حکومتی بودن، ما آنرا هم به جان بخریم..
4- زیاد هوایی نشوید با این بیماری یاس و بدبینی که به آن دچارید هر چقدر هم جملات نیچه و انشتین را بازنشر کنید آخرش کسی هستید در حد گلوم گالیور با "من می دانم" هایش و گوجای بنر با "من مخالفم" هایش!
دیدن زنان بوی مطبخ گرفته بر پای منبر تاسف بار نیست. افسوس و آه من زمانی برخاست که دیدم زنان دود چراغ خورده در محضر علم، بحث "تقصیر" می کنند در تمتع و چیدن ناخن و مو..
دنیایی که همه چیزش برای مردها ساخته شده، حتی زنهای این دنیا..
در دنیایی که هر چیزی در جایگاه بایسته اش قرار گرفته، دلسوزی معنایی ندارد..
دخترک با شوق و گریه فریاد می زد، ما به آزادی رسیدیم، ما به آزادی رسیدیم، و نمی دانست آزادی که آمریکایی ها برایش به ارمغان آوردند، همان آزادی ناب هزار و چهارصد سال پیش و مهمتر از همه، آزاد بودن چند همسریست..
پ.ن: این آزادی های آمده و تقسیم شده از کوله پشتی آمریکایی ها، مرا به یاد "اوریانا فالاچی" می اندازد و کتاب "زندگی، جنگ و دیگر هیچ". آنجا که اوریانا بی پروا از جنایات این سربازان آدامس به دهان و خندان می نویسد و جایی که به کنایه، قصه عیسای مصلوب شده در ویتنام را بازگو می کند. عیسایی که آن پسران خندان، با انبردست، میخ های کوبیده در کف دستان خون آلودش را گشودند و سیگار و آدامس تعارفش کردند..