نصفه شب شده و باز من به جای خوابیدن، نشستم به فکر کردن. یه دفعه یاد خوابی افتادم که چند وقت پیش دیده بودم. کلا من خواب های عجیب و غریب زیاد می بینم. از خواب افراد خیلی مشهور گرفته تا مکان هایی که هیچ وقت قدم به اونجا نگذاشته ام.
خواب های فانتزی هم زیاد دیدم. در این خواب ها یا جز شخصیتهای کتاب مورد علاقه ام بودم و در حال گفتگو با بقیه شخصیت های کتاب و یا به نحو خنده دارتری، خودم جز قهرمان های مثلا کارتونی ام که اتفاقی مشاهده کردم. این یکی که از دید من، واقعا نوبر هست.
البته خواب های خیلی جدی هم می بینم. در این دسته از خواب ها یا با فرمولهای پیچیده و حتی دستگاه های عجیبی روبرو بودم که با اینکه پس از بیداری برای خودم رسمشون کردم، موفق به فهمیدنشون نشدم و یا حوادثی از آینده در برابر چشمام گسترده شد که با توجه به وقوع بعضی از اونها فکر کنم، اسم رویای صادقه براشون مناسب تر باشه.
و اما خوابم که نمی دونم باید جز کدوم دسته قرارش بدم:
می دیدم در دریای پهناوری به خواست خودم فروتر می رم و به سمت عمق شنا می کنم. اون قدر شنا کردم که همه جا رو تاریکی مطلق فرا گرفت و دیگه هیچ چیز دیده نمی شد. چنان دچار هراس شده بودم که توان شنا کردن، از من سلب شد. ندایی در درونم به من گفت که نباید بترسم و باز باید حرکت کنم. همین که اولین حرکتو کردم، ناگهان اطرافم پر از حباب های بسیار بزرگ نورانی شد. اون حباب های نورانی، کاملا همه جا رو روشن کردند و منو از تاریکی نجات دادند. ولی من در خواب، فقط به رسیدن به ته دریا فکر می کردم. باز هم به شنا ادامه دادم و دقیقا در لحظه ای که به ته دریا رسیدم، ناگهان خودمو به صورت معلق در فضا یافتم. من در خلا شناور بودم و از نقطه ای در فضا، به زمین کروی روبروم، نگاه می کردم.
در خواب از کشف انتهای دریا ها شعفناک بودم. من چیزیو فهمیده بودم که کسی پیش از من نمی دونست. من کشف کرده بودم که انتهای دریاها راهی است برای نزدیکتر شدن و رسیدن به فضا.
حتی پس از بیداری این احساس شعف کشف با من همراه بود. حس عجیب و ناشناخته ای داشتم. خوابمو برای "هدایت" تعریف کردم و اون به من گفت، می شه خیلی روی خوابم بحث کرد.
من، خودم در مورد اینکه چه نتیجه ای می تونم ازش بگیرم، زیاد فکر کردم. یه چیز بیشتر از همه به ذهنم رسید.
انتهای مسیر جستجو و شناخت اون چیزی نیست که از قبل منتظرش هستی. می تونی از درک کامل حقیقتی، به درک کامل حقیقتی مجزا نائل بشی. یعنی در عمق هر حقیقتی، حقیقت جدیدی نهفته است. و شاید هم، این شکل ها و تفاوت های ظاهری، ناشی از تصورات ماست و همه شکل واحدی از یک حقیقتند. با این حساب، از اعماق دریاها تا فراز آسمانها، هیچ فاصله ای نیست. فقط کافیه راه درستو پیدا کنی..