سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

شوک یلدا

 

نمی دونم این چه رسمی شده که خلایق به جای حرف صاف و پوست کنده چنان می گذارنت سر کار که یه دفعه چرتت پاره می شه. شده ماجرای من.  

یکی رو می شناسم که به قدری پاک و مهربانه که برای دوست داشتنش نیاز به این حس خودخواهانه که اونم باید دوستت داشته باشه، نداری. مثلا سرم مابین کتابها و همه حواسم جمع اونها بود که دیدم صدای گوشیم بلند شد و به اصطلاح جدید برام پیامک رسید. نگاه می کنم، می بینم همین عزیزی که اتفاقا قراره به زودی از پایان نامه ارشدش دفاع کنه، برام نوشته: 

«سلام 

من دارم شنبه شب می رم. فکر نکنم دیگه همدیگرو ببینیم. بخاطر تمام بدی هام منو ببخش.. » 

یه دفعه گیج شدم. خدایا چی شده. این دانشجوی ممتاز، دفاع نکرده چطور ممکنه همه چی رو رها کنه. تازه متوجه شدم، نوشته پایینش چند تا نقطه داره. تا تهش که رفتم، دیدم گفته: از طرف پاییز! 

نه اینکه همه حواسم، جمع جای دیگه ای بود و تو تنهایی هم جشن یلدا معنا نداره، اصلا به فکر این چیزها نبودم و برای همین شوکه شدم. در جواب تبریک یلدای دوست مهربانم نوشتم: «اگه بیام خوابگاه بکشمت، حقته!»

ای خدا بگم چی کارتون نکنه. چرا حرفهای ساده و قشنگ رو چنان رنگ و لعابی بهش می دید که همه زیبایی اش پشت پرده این لعاب محو می شه. آخه این همه استعاره و تشبیه به چه کار می یاد، وقتی می شه فارغ از اونها به دوستی گفت: دوستش داری و می خوای یلدا رو بهش تبریک بگی. اصلا وقتی می خوای حرف به این خوبی رو بزنی، پس چرا از این روش بی معنی استفاده می کنی؟ نمی دونم شایدم من زیادی ماهی شدم و از عالم آدمها دور افتادم..