سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سهم هر کس چقدره؟

 

بعضی وقتها یه صحنه تو ذهنت موندگار می شه. وقتی اجاره نشینهای مهرجویی رو دیدم، خیلی کوچیک بودم ولی صحنه ای که اکبر عبدی بعد اتصال سیم تلفن به پریز آژانس مسکن، به صورت انفجاری به بیرون پرت شد و بعد با لباسهای پاره و صورت سیاه، با اون قیافه خنده دار راه افتاد، در ذهنم موندگار شد.  

مهرجویی بعد "هامون" خیلی برام خاص شد. تو همون بچگی، هامون اثر عجیبی روم گذاشته بود. در نمایی از فیلم، حمید هامون به مهشید، کتاب "فرانی اند زویی" رو در حالی که به تکرار، کتاب رو به دستش می زنه، هدیه می ده و می گه، «فرانی اند زویی» یه چیزیه پر از درد و راز و رنج و عشق.. چقدر در همون سن پایین، دنبال این کتاب گشتم تا موفق به خوندنش شدم. 

من نه منتقد سینمام و نه چیزی از این هنر سر در می یارم. کلا چندان هم راغب به تماشای فیلم نیستم و اگرم جدیدترین فیلمهای روز دنیا، کنار دستم باشه، احتمالش کمه که تماشاشون کنم ولی دیشب بعد مدتها به خواست و میل خودم یه فیلم ایرانی دیدم. باز هم، فیلمی از داریوش مهرجویی: «علی سنتوری». فیلمی ظاهرا بی ادعا و ساده که رسم بی رحم روزگارو در سوق دادن یک هنرمند از اوج عزت به حضیض ذلت نشون می ده.

ساختار روایی و مستند گونه فیلم در کنار شبه موزیکال بودنش، جز جذابیتهاش برام حساب می یاد ولی جز اینها، خود فیلمنامه که زیرکانه به بی توجهی نسل سنتی و ظاهرا مذهبی با تمام ادعاهاش، به نسل جدید و نادیده انگاشتن و ممنوعه بودن علایق بر حق اونها اشاره می کنه، واقعا تاثیر گذاره. وقتی علی سنتوری به پزشک آسایشگاه می گفت: « تو رو خدا، نزارین دوباره برگردم تو اون شهر خراب وحشی. باز دوباره همون می شما! من تازه دارم جون می گیرم، دوباره منو پرپر نکنید.. »، من به این فکر می کردم، که جدا از سهل انگاری های جوانان، نسل گذشته ما، تا چه حد برای مشکلات فعلی نسل حالمون، مسئوله؟ راستی، سهم هر کدوممون چقدره؟