چندی پیش دوستی در بلاگش از قول نیچه نوشت: " سنجیدگی و هنر زن در دلربایی، شوخ و شنگی و سبکسری است. چرا آنان باید به دنبال کشف حقیقت زن باشند در حالیکه هنر بزرگ او دروغگویی و مهم ترین مساله مورد علاقه اش سر و وضع و زیبایی است؟ " اون زمان با وجودی که می خواستم خویشتن داری و تامل اختیار کنم ولی به شدت برآشفتم و با جوابی نسنجیده حتی اجازه تفکر بیشتر رو از خودم گرفتم! اخیرا دوستی دیگه به من یادآوری کرد که نه تنها در شناخت جنس مخالف دچار اشتباهات بسیاری هستم، که متاسفانه از شناخت حقیقت هم جنسانم نیز عاجزم و این بار هم من با دیده تردید با این موضوع روبرو شدم!
هر چند که من از سالها تجربه جز شناخت خام هیچ نیاندوختم ولی سرانجام این تجربیات در من کارگر افتاد و فهمیدم براستی که تجربه مادر علومه و واقعا حق با فیلسوف بزرگ ما، جناب مرحوم نیچه بوده! بله، من اعتراف می کنم، در عین اینکه دلشادم که مرد خلق نشدم تا روزی پی ببرم که بخش مهمی از افکار این جنس صرفا حول محور زنان رقم می خورد، غمگینم که چرا یک زن آفریده شدم تا نهایتا خودم نیز کشف کنم، چه بسیار از هم جنسانم که جز دلربایی، شوخ و شنگی، سبکسری و دروغ هنری ندارند..
پی نوشت: زمانهایی آرزو می کردم که زیستن به دو جنس ختم نمی شد و حق انتخاب برای جنس سوم بودن داشتیم. هیچ تصوری از این جنس سوم در ذهنم نیست ولی شاید همین جنس خنثی، جای خالی مفهوم فراموش شده دوستی رو پر می کرد و دیگه ارتباطات به اندازه این روزگار غیرقابل اعتماد نبود..