کمکم به کلمه مردانگی حساسیت پیدا کردم. اسمش که مییاد، گوشام زنگ میزنند. اصلا بعید نیست به زودی با شنیدنش کهیر بزنم. آخه بقایای نسل در حال انقراض مرد که حتی در مجاز وارد خاله بازی های دخترانه میشه، چطور روش میشه که چپ و راست به این لغت بنازه؟ منکه تو بعضی وبلاگا، با اینکه با دق الباب قبلی هم وارد میشم با کلی خجالت میخوام عقب عقب خارج بشم. حق بدید. یه فضای پر از بخار حمام زنانه رو تصور کنید که یه مثلا آقا نشسته وسطش. یه خانم به سرش شامپو میماله. یکی تنشو کیسه و لیف می کشه. یکی سنگ پای آقا! رو تمیز میکنه و یکی هم واسه خسته نشدن مرد ما و حال اومدن جیگرش، براش نوشابه وا میکنه! واقعا که این مدیریت طلایی، هنر خاصی میطلبه که تا از طایفه طیوران نباشی از قدرت درکت خارجه! خنده ام میگیره که این جماعت تا چه حد به خودش مغروره که اگه زنی هم درست عمل کنه، سریع اونو به خودش منسوب میکنه و می گه، دیدی زنه چقدر مرد بود؟!! حالا اگه مرد مردی شبیه همون داش آکل صادق هدایت باشه یه چیزی ولی خداییش خیلی زور داره که فوکول سوسولیهای این دوره زمونه که ژل و روغن مو و قر و اطوارشون از بعضی دخترا هم بیشتره، لاف گزاف بزنند و پز مردونگی بدن. البته شایدم تفسیر نهایت مردانگی برای اینا همون یه حرمسرا دختریه که دورشون پلاسن!
حالا اینا یه طرف ولی ترجمه لغت Manhood تو دیکشنری که دیگه حسابی منو کفری میکنه. انگار لغات بهم چشم غره میرند و بهم دهن کجی میکنند. مردی، مردانگی، رجولیت، شجاعت و آخرش افتخار می ده، آدمیت! خوبه که حداقل این طوری آموختیم آدم بودن یعنی همون مرد بودن! اشتباه نشه. همیشه و همیشه گفتم خطکش زندگی من انسانیته. برای من نه زن و نه مرد موجود برتر و شایسته اطاعت نیستند. اصلا معیار پذیرش هر عملی برای من نه عرفه و نه شرع. معیارش فقط و فقط انسانیته. اگه قانون انسانیت بگه درسته، منم تایید میکنم درسته و لاغیر. و حالا فکر کنید باید چقدر بسوزم وقتی ببینم این لغت زیبای انسانیت مهجور بمونه و محصور لغتی به نام مردانگی بشه. اگه بخوان کسی رو تایید کنند میگن مردانگی کرد و اگه بخوان کسی رو تشویق به ثبات کنند میگن مرد باش. ولی دریغ، دریغ از اینکه بگن انسان باش و انسانیت کن. دریغ از اینکه به خودشون و دیگران یادآوری کنند که درستی و درست بودن جنسیت نمی شناسه و خصلتی زنانه یا مردانه نیست. کی گفته شجاعت، ایستادگی و یا پایبندی به قول چیزیه که بیشتر تو وجود مردا ریشه دوونده؟ کدوم سنجش و کدوم منطق این دید یک سوبینانه رو تایید میکنه؟ آخه کی یاد میگیریم و کی میفهمیم مفاهیم متعالی رو با اسارت در لغات محدود، حقیر نکنیم؟
پ.ن: نظر یکی از دوستان باعث شد که بخوام توجهها رو به این نکته جلب کنم که قصد من از این نوشتار به هیچ وجه در راستای دیدگاههای فمینیستی و سلطهجویانه زنانه و خفیف کردن و ناچیز و هیچ انگاری مردان نبود. نوشته من صرفا دعوت و بازگشتی به مفهوم راستین انسانیت فراموش شده است. و البته چاشنی شوخی باعث سوتعبیر شده. لذا خواندن اعترافات گذشتهام رو به همه دوستان توصیه میکنم..