سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

نامه سرگشاده یا لجن­پراکنی سخیفانه؟

 

برادر بزن کنار که من هم پیاده می­شوم. اگر این قافله سبز قرار باشد شیپورچیانی به سبک فاطمه کوماندوی جبهه مقابل داشته باشد، من ترجیح می­دهم بی رسیدن به هیچ مقصدی، در همین ایستگاه فعلی درجا بزنم و حداقل شعور درونی و وجدانم را ارضا کرده باشم که همراهی با هرز­اندیشی و هرز­گویی را در هیچ جبهه­ای برنتابیدم. بله، من نیز از تعویض ریاست فرهنگستان هنر رنجیده شدم. من نیز شاعر متملقی که ردای کنونی ریاست بر قامتش دوختند را شایسته این جایگاه نمی­دانم ولی این چه نوع اعتراضیست که به سبک لاتهای چال میدان گلو پاره می­کنند و نفس­ کش می­طلبند؟ این چه روشیست که خود بارها آنرا مذموم و حقیر دانستند ولی اینک با بهره­گیری از این ابزار، گمان سروری و عالی­اندیشی، در سر می­پرورانند؟ چطور مدعیانه ابتدا و انتهای فحش­نامه خود را با کلامی مزین می­کنند که در حداقل معنا، حرمتی متناسب با آن آیات را در نوشتار می­طلبد؟  

این سلحشور خیالی و پهلوان پنبه­ای تصور می­کند موظف است با اراجیف­بافی ناشیانه، نقل حرفها و خاطرات خصوصی، تمسخر گرفتن قیافه، ظاهر، علایق و نادانسته­های شاعر متملق، او را به خود بیاورد تا با استعفا از این مقام، شایسته سالاری را حاکم کند ولی چون کبک سر به برف فرو کرده نمی­فهمد، حرفهای آن شاعر که نام چهره ماندگار را نیز به یدک می­کشد، حتی به ظن عوام­فریبی، بیشتر به دل می­نشیند تا این مثلا فرهیخته بویی از ادب نبرده! نمی­فهمد چون خردش خفته و در نمی­یابد معنای ادب مرد به از دولت اوست، در چیست! هیهات از این جنبشی که قرار باشد چنین کم­خردانی، دلسوز و سخنگوی آن باشند. کم­خردانی دوست­نما که با دفاع کردنی صد مرتبه بدتر از پاتکهای دشمن، جز آسیب جدی و به قهقرا کشاندن این مسیر و مسافرانش، هیچ نخواهد کرد..