امروز با برادران بالاترین افتادیم به جون هم، و شاخ و شونه کشیدن اساسی در جهت رد یا پذیرش عمل یک دختر ایرانی در کنسرت تورنتوی انریکه! منکه نه انریکه بازم و نه اهل سایر جنگولک بازی های امروزی، و نه حتی عمل این خانم (بر پای انریکه بوسه زدن) رو تایید می کنم، ولی برای من، آزادی، این اکسیر و روح گمشده زندگی، از هر چیزی با ارزشتره.. از هر چیزی، حتی از من، از تو، از قضاوتهای همه شما، از جامعه به گند کشیده شده ایرانی، از شرعتون، از عرفتون..
بله، داستان به این سادگی است. اما برای مردم غیور و وطن پرست ما تبدیل به یک فاجعه شده است. زیر لینک مربوطه مردم فریاد وامصیبتا سر داده اند که ای داد و ای بیداد و آبروی ایران رفت. انگار که آبروی ایران به بند تاپ آن ضعیفه وصل بوده است. عده ای نوشته اند که بله و زن ایرانی اصلا بی حیاست و پایش که به خارج باز می شود لباس هایی می پوشد که بندش پاره شود و خلاصه از راه دور غیرت زده بودند در حد تیم ملی.ما از داشتن این همه مرد مسلمان ایرانی با غیرت به خودمان افتخار می کنیم. فقط معلوم نیست اگر این دختر هیچ کدام از این کارها رو هم نمی کرد و به 50 دلار احتیاج داشت از این همه مردم با غیرت چند تاشون غیرتش می جنبید که دستش را بگیرد؟ عده ای هم دردشان این بود که آن دختر با افتادن به پای ان- ریکه ایران و ایرانی را حقیر کرد . این دسته معلوم است در عمرشان حتی یک بار هم کنسرت نرفته اند.آقا جان، اینجا فن های یک ارتیست جو گیر می شوند و چش و چار خودشون رو در میارن و هزار حرکت عجیب می کنند من جمله رقابت در گرفتن سوتین خواننده ها در هوا و غش و ضعف و پریدن روی استیج و این کاری که این دختر کرد حتی مردم توی کاریوکه هم برای هم می کنند و هیچ چیز عجیبی نیست. مگر این که انتظار داشته باشید که طرف چون دختر ایرانی است توی کنسرت ان – ریکه حلیت المتقین بخواند که آن امری علی حده است.
داستان البته فراتر از این هاست. داستان بر می گردد به فرهنگ زن- ستیزی دیرینه ی سرزمین ما. در قاموس مرد ایرانی زن- دختر چیزی است عمه بلقیس وار ، اسطوره ای از نجابت و تحمل و اخلاق فاطمه زهرا که همزمان البته باسن کیم کارداشیان و وجنات هیلاری داف را هم باید داشته باشد. در مطبح کدبانو، در جامعه شیر زن، در خیابان موقر و متین ؛ سر به زیر، سر به راه… و هزار صفت دیگر نیز باید داشته باشد. هر زن- دختر دیگری که در چارچوبهای عمه بلقیسی ایشان نگنجد مایه ی سرشکستگی است و هرزه و لا ابالی و فاحشه لقب می گیرد. یکی از کامنت گزار های نیمه محترم همین نویسندگان را چهار فاحشه وبلاگ نویس لقب می دهد، در حالیکه به جان شما ما تا حالا بند هیچ جامان هم پاره نشده و تازه اصلا از ان- ریکه هیچ هم خوشمان نمی آید.
آقایان محترم، این روزها حال و روز بدی دارند چرا که امثال این دختر روز به روز زیاد تر می شوند.دخترهایی که آزادانه می نوشند و می پوشند و روی استیج می پرند و خواننده ی محبوبشان را بقل می کنند و همزمان از این که بگویند ایرانی هستند شرمی ندارند. دخترانی که دوست پسر دارند، سکس را دوست دارند، به تشکیل خانواده و مادر شدن علاقه ای ندارند را هم به این فهرست اضافه کنید. دخترانی که درس می خوانند و کار می کنند و برای خودشان زندگی می کنند را هم اضافه کنید. چه بخواهیم و چه نخواهیم تعداد این زنها روز به روز زیاد تر می شود. دخترانی که دیگر بچه به بقل خونه ی شوهر و شستن جوراب های بوگندوی همسر و گرفتن دستور پخت خورش آلو از مادر شوهر غایت آرزویشان نیست . جدا شدن و طلاق گرفتن و روی پای خود ایستادن را هم آخر دنیا نمی دانند ، پایش بیفتد سر پرستی یک خانوار را هم بعهده می گیرند و زن زنانه زندگی شان را می چرخانند.دخترانی که در یک کلام با هیچ کدام از معیار های پذیرفته شده ی عمه بلقیسی نمی خوانند و راه خودشان را می روند.آقایان ، البته می توانند از این پدیده ی در حال وقوع نگران ، غمگین ، شرمگین و خشمگین باشند. هرچند من شخصا توصیه می کنم اینهمه غیرت و مردانگی شان را برای مسایل مهم تری که امروز گریبان گیر جامعه ی ماست خرج کنند.راستی از عجایب روزگار در همان تورونتو محمد رضا خاوری با پولهای من و شما دارد در یک خانه ی سه میلیون دلاری به ریش ما می خندد. جالب نیست؟
من پی نوشت: عکس العمل وبلاگستان منو به این نتیجه رسوند که انگار این دهان کف کردگان، به غیرت برخورده گان ، ایران ایران گویان و تربیت انقلابی یافتگان جدی بر این باورند که در محضر دنیای خارج ، آبروی ایران لرزانه دخترکی از همه جا بی خبر هست!
خلاصه؛ داداش، آبجی، حاج آقا، حاج خانم، اگر این دختر بخواد به میل خودش حقیر باشه و به پای قهرمانش بیافته و در عین حال پارسی بودنش رو فریاد بزنه، باید از درگاه کدومتون رضایتنامه کتبی بگیره؟ واقعا، نه از سه دهه، بلکه بیش از هزاره ای سرک زیر لحاف ملت کشیدن، هنوز خسته نشده اید؟