سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

روزگار ما!

 

گنه کرد در بلخ آهنگری 

به شوشتر زدند گردن مسگری! 

 

دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم!

 

بابا این تی وی جمهوری اسلامی هم محشریه! یه روز روشنش کردم کلی چیز تازه آموختم. زین پس ترکیب "عشق شرعی" هم به فرهنگ لغتمان اضافه گشت!!

 

خدا آخر عاقبتمونو به خیر کنه!

 

نمایندگان خانه ملت! از رئیس جمهور منتخب!! خواستند کابینه ای با ظرفیت ایمانی، انقلابی و محض خالی نبودن عریضه، تجربه کافی به مجلس معرفی کنه! 

 

پی نوشت: واقعا درسته که سنت لاتغیر تاریخی وجود داره که هر انقلابی فرزندانش رو می خوره. شاهد از غیب، همین برادر انقلابی، جومونگ! داشتن چنان سرشو زیر آب می کردند که اگه خواهر سوسانو نبود که فداکارانه باهاش مزدوج بشه، معلوم نبود چه بلایی سر هدف والا و حکومت گوگوریو بیاد! خدا خودش از این خواهرای فداکار به برادرای ایمانی و انقلابی ما هم عطا کنه تا پایه هامون همیشه پایدار باشه!! 

 

حضرت آدم، اولین گریه کننده بزرگ تاریخ

حال آدمو دارم پس از هبوط به زمین.. 

 

سرک کشی به نام شرع یا اسارتی به تمنای ثواب

 

وقتی تو ایران زندگی می کنی خیلیها انگاری استنطاقچی باشن و مخبر تامینات! توقع دارن از بای بسم الله تا تای تمت زندیگتو بریزی رو داریه و تعریف کنی و اگرم خودت نگی چنان ته توی همه چی رو در می یارن که انگشت به دهن می مونی که تو زندگی چها داشتی که خودتم فراموش کرده بودی! حالا اینا در برابر مساله آتی چندان بد نیست. قسمت بد ماجرا اینه که اینجا کلا زندگیت در باز و اوپنه! یعنی اصلا نمی تونی زندگی خصوصی داشته باشی. در واقع حتی چنین حقی رو نداری. حالا با کسی سرّ و سر داشتن که نه ولی حتی اگه رفت و آمدی داشتی، حتما باید از طرف همه شناخته شده و با مهر تایید و برگه ضمانت و گارانتی این ارتباط ادامه پیدا کنه. شایدم بهتره تو اتاقک شیشه ای زندگی کنی تا همه چی در دید و رویت همگان باشه تا با خیال جمع هر لحظه رصدت کنن که در حال ارتکاب اعمال وقیحه ای نباشی!  

می خوای بپیچی به پر و پای عرف عقب مونده و خصلتهای متحجرانه، می بینی در واقع این شرعمون هست که راه رو برای تجسس و تفحص در زندگی خصوصی دیگران باز کرده. چه اسمهای خوش آب و رنگ و دهان خیر طلبان شیرین کنی هم روش هست. امر به معروف! نهی از منکر! خوبه والا، هم سرک می کشی زیر پتوی ملت و هم هتل درجه لوکس بهشتی نصیبت می شه! منکه هنوز با این سن نزدیک به قرنی نفهمیدم چرا گل گرفتن دریچه قلب و خفه کردن احساس از بیخ و بن، تقوا محسوب می شه! گاهی مشکوک می شم، خدایی که می گن این قدر رحمان و رحیمه و از قولش شعرها می سرایند، "تو برای وصل کردن آمدی، نی برای فصل کردن آمدی"، چطور به فصل کننده وعده ثواب می ده!  

اگه این بیت از اتصال روحانی آدمی به خالقش فرای همه آموزه های پیشینش می گه و می شه با حرفهایی از سر دلتنگی و بی آداب و ترتیب و با شونه کردن کاکل خدا و دوختن چارقش بهش نزدیک شد، چرا اتحاد جانهایی به این سیاق در زمین نتونه زمینه اتحاد وجودی با نیروی برترو فراهم کنه؟ کی می یاد اون روزی که دانای کل، موسی های به خیال خود حق گوی زمانو که به هر که مثل اونها نمی اندیشه به درشتی می گن، "های خیره سر شدی، خود مسلمان ناشده کافر شدی"، با عتاب خطاب قرار بده و اونها رو در پی یافتن روح سرگردان کرده آدمی در بیابان جهل و خرافه، روان کنه؟ 

 

پی نوشت 1: ظاهرا برادران متعبد متعهد زود دست به کار شدند. پیشنهاد ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر هم از راه رسید!! 

پی نوشت 2: این جمله آقای کدیور رو باید به خط زر نوشت: "بر خدایی که چنین نمایندگانی بر روی زمین دارد باید کافر بود"

 

حقیقت ما در حماقت ما

 

کاملا درسته که عامل اصلی سقوط های پی در پی ادوات هوایی ایران صرفا و قطعا خطای انسانی است. خطای انسانی که مردم چهار سال قبل و اخیرا مرتکب شدند!

 

سرشارم از حس بودنت

 

من و کوه و یک دنیا تنهایی.. 

                                     من و بارون و یک عالم یاد..  

 

پی نوشت: کرک جان، خوب می خوانی. بخوان آواز تلخت را، ولکن دل به غم مسپار! کرک جان، بنده دم باش..

 

هول حلیم

 

زمانی فکر می کردم بچه روال طبیعی زندگی و شیرینی اونه ولی مدتهاست به این نتیجه رسیدم که حضور بچه جز فداکاری و ایثار برای بقای نوع بشر هیچ چیز دیگه ای نیست. البته بودنم با مهیار بستنی در این نتیجه گیری بی تاثیر نبوده! اینم که آخرش خواهانم شد! بهش می گم، عزیز دلم، پسرم می شی؟ می گه، نه بیا با هم ازدواج کنیم!! منم ناز می دم، اگه زنت بشم، منو با چی می زنی؟ بی انصاف تندی می گه، مثل سوسک با دمپایی! و فرصت نداده منو می گیره زیر ضربه هاش. مظلومانه بهش می گم، داری چی کار می کنی؟ می گه، عروس و داماد دارن با هم صحبت می کنن!! 

خب دیگه، گاهی حتی ما بزرگا هم این جوری می شیم. می ریم رو خط اعصاب طرف و از حرف زدن پشیمونش می کنیم و بعد می گیم در حال بحث و گفتمانیم! چشم بسته و رو هوا تصمیم می گیریم و توقع داریم همه چی اون جوری پیش بره که ما فرض کردیم. برای شخصیت درونی و بیرونی طرفمون ارزشی قائل نیستیم و با پیش فرضهای خودمون قضیه رو به جلو می بریم و وقتی هم که طرف در می یاد که ای بابا از اولش اشتباه گرفتی و با این روشت، راهی که تو می روی به ترکستان است، هیچی نمی شنویم و تازه مدعی هم می شیم!  

شایدم باید در گفتار و کلام بیشتر دقت کرد تا اگه به کسی گفتی دوست عزیز، بلافاصله وهمی نشه که داری بهش می گی عزیزم، دلم پیشته! عجب روزگاریه! مثلا خود همین ماهی، از یه بچه پوشکی به چه بحثهای بی ربطی رسیده و اون وقت تعجب می کنه که چطور کسی ممکنه مساله ساده ای مثل درجه بندی روابط و نوع ارتباطات رو تشخیص نده! واقعا روزگار عجیبیه. اون قدر عجیب که مجازش از واقعیتش ترسناکتر شده..

 

روزگار غریبی است نازنین

 

عمر حقیقت به سر شد، عهد و وفا بی اثر شد

ناله عاشق، ناز معشوق، هر دو دروغ و بی ثمر شد

راستی و مهر و محبت فسانه شد، قول و شرافت همگی از میانه شد

از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد، دیده تر کن! 

 

پی نوشت: ابلیس پیروز مست، سور عزای ما را بر سفره نشسته است. خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد..