-
هبوط
1388/04/13 01:56
چنین است نخستین آموزه ی شهسواری: پاک کن آن چه را که تاکنون در دفتر زندگیت نوشته شده.. پی نوشت: بزغاله ی خوب جیغ نمی کشد!
-
فیتیله، جمعه تعطیله!
1388/04/12 11:24
دیوونه اولی از دومی می پرسه، تو چند شنبه دنیا اومدی؟ دومی جواب می ده، جمعه. دیوونه اولی می گه، دروغگو، جمعه که تعطیله! پی نوشت: با شرکت هواپیمایی تماس گرفتم تا بلیط پروازی رو کنسل کنم. بهم می گه، ببخشید، جمعه ها حتی سایت شرکت ما تعطیله!!
-
تفال دل
1388/04/12 10:51
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش از بس که دست میگزم و آه میکشم آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سست و...
-
REMEMBER
1388/04/10 13:59
HE SINGS: LADY, FOR SO MANY YEARS I THOUGHT I'D NEVER FIND YOU. NEVER...
-
آنکه از ابدیت نیامده است، هرگز به سوی ابدیت باز نمی گردد
1388/04/08 23:02
این چند روز دایم تو فکرم بود و بیشتر از همه به یاد خوندن اعجاب آورش تو استادیوم و مابین اون همه کودک از ملل و نژادهای مختلف بودم ولی نمی دونستم چیزی که در ذهنم هستو چطور بیان کنم. و امروز دیدم که انکراتیک من، به بهترین نحو، حق مطلبو ادا کرده..
-
آرام آرام
1388/04/08 22:59
ریز ریز می خنده و بهم می گه، اگه تمام زنبورهای دنیا نیشت بزنند، حقته! چون...خیلی گلی! تلخ لبخند می زنم و بهش می گم، پس حکمت سوزشی که تو وجودم حس می کنم همینه.. ولی خوب می دونم که خودم به تمنای چشیدن شهد عسل، دست به کندو فرو بردم و جز نیش نصیبم نشد..
-
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت..
1388/04/05 17:17
یکی از فیلم هایی که خیلی دوسش دارم، فیلم "ترومن شو" هست. نه اینکه، از بازیگر فیلم یا تکنیکهای فیلمسازیش خوشم بیاد، در واقع مفهومی که در فیلم نهفته است، منو جذب خودش می کنه. بطن فیلم نشون می ده که چطور آدمی می تونه با بالهای راهبر دلدادگی، ریسمان اختیارشو به کف بگیره و از قفس و جبری که به اسم سرنوشت براش...
-
گفتی بمون، با من بمون. گفتم می مونم..
1388/04/04 23:32
امشب، شب آرزوهاست..
-
چرا؟
1388/04/04 11:36
همه زندگیم پر از چرا شده. چرا، چراهای زندگیم تمام نمی شه؟ چرا؟
-
لالایی بیداربخش
1388/04/03 03:11
چندی کوتاه از نت و فضای اطلاعات دور بودم ولی از دیروز که دیدگان تسلیم دختر و خون جهنده از دهانش رو دیدم، همه وجودم تبدیل شد به بغضی فرو خورده. بغضی که با اشک سبک نمی شه.. " خواب رویای فراموشی هاست. خواب را دریابم که در آن دولت خاموشیهاست " چشمها رو بسته و به لالایی گوش سپردم: لالا لالا گل زیره، بابات دستاش...
-
مرگ، آغاز راه قصه بوده..
1388/04/01 21:23
عشق، به شکل پرواز پرنده است عشق، خواب یه آهوی رمنده است من، زایری تشنه زیر باران عشق، چشمه آبی اما کشنده است من، می میرم از این آب مسموم اما اونکه مرده از عشق، تا قیامت هر لحظه زنده است من، می میرم از این آب مسموم مرگ عاشق، عین بودن، اوج پرواز یه پرنده است... پی نوشت: چگونه گریه سر کنم که یار، غمگسار نیست مرا به خانه...
-
سنت های گریزناپذیر الهی و ما..
1388/03/29 15:11
کاکلی کوچکی روی تخته سنگی بزرگ به عقابی برخورد و با احترام گفت: صبح شما بخیر جناب عقاب. و عقاب مغرورانه نیم نگاهی به او کرد و خیلی آهسته گفت: صبح بخیر. کاکلی گفت: امیدوارم اوضاع بر وفق مراد باشد جناب عقاب. عقاب جواب داد: بله همه کارها بر وفق مراد من است. اما مگر تو نمی دانی که من سلطان پرندگانم و تو حق نداری قبل از...
-
خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است..
1388/03/28 16:23
مدتیه که حس و حال یه احمق تمام عیارو دارم. احساس عجز فلج کننده ای همراهمه. حالا گیرم درسته که راهپیمایی چند صد هزار نفری مردم، همه از سر آگاهی نیست و بیشتر یه شور مقطعی دامنگیر مردم معترض از بی کفایتی های سالیان اخیر شده ولی باز هم هر حرکت کوچکی در باز کردن فضای خفقان موجود، از یک جا نشستن و فقط و فقط ایده های قشنگ...
-
نمی دونم
1388/03/27 02:36
امشب ماهی سیاه کوچولو تو دریا غرق شد.. اگه به زودی زود روی آب نیاد، شاید این تنگ هم بشکنه..
-
نکنه..
1388/03/27 00:54
باید به یکی بگم. اما به کی؟؟
-
اشکی و لبخندی
1388/03/25 18:31
قناری گفت: - کره ی ما کره ی قفس ها با میله های زرین و چینه دان چینی. ماهی ی سرخ، سفره ی هفت سین اش به محیطی تعبیر کرد که هر بهار متبلور می شود. کرکس گفت: - سیاره ی من سیاره ی بی همتایی که در آن مرگ مائده می آفریند. کوسه گفت: - زمین سفره ی برکت خیز اقیانوس ها . انسان سخنی نگفت تنها او بود که جامه به تن داشت و آستینش از...
-
نیشخند چرتکه
1388/03/25 00:08
هر کار می کردند، بچه نمی گفت، الف! گفتند، چرا الف به این سادگیو نمی گی؟ گفت، آخه اگه بگم، الف، بعدش باید بگم، ب! باز خوبه بچه ما کوتاه اومد و آخرش تحت فشار، علف رو گفت!! البته با این الف گفتن، خدا خودش، ب گفتنشو ختم بخیر کنه.. پی نوشت: کلهم ارتباط این نوشته رو با وقایع اخیر تکذیب می کنم. نتیجه گیری از آن بر عهده...
-
شبنامه
1388/03/24 13:01
اندیشه دیرینه پرواز را - حتی - پر نیست بیرون شدن را، زین قفس، در نیست آیا رهی دیگر به غیر بردباری هست؟ مرغ از قفس می گوید: - آری، هست!
-
کوچه علی چپ
1388/03/23 18:50
خب بچه های خوب، مثل همیشه، قصه ما به سر رسید ولی بازم کلاغه به خونش نرسید! بالا رفتیم ماست بود. پایین رفتیم دوغ بود. قصه ما دروغ بود. قصه ما دروغ بود!! حالا تا لولو نیامده، زودی برید سرتونو کنید زیر لحاف و بخوابید..
-
باز هم هذیان!
1388/03/23 14:50
بهم می گه، این قدر شور تغییر نداشته باش. مگه تو سر پیازی یا ته پیاز؟ بهش می گم، عزیزم، من نه سر پیازم، نه ته پیاز. هیچ کدوم از ما، نه سر پیازیم، نه ته پیاز ولی تک تک ما با هم، تمام بدنه پیازو می سازیم! پس راس همه چیز، ما هستیم و باید، جناب پیاز به حرف ما توجه کنه! پی نوشت 1: همیشه کمال رو در آرامش می دونستم و امروز به...
-
ویکتوری اند ویکتوری
1388/03/22 19:48
وسط تجمع مثلا دموکراتیک مردم که بیشتر شبیه کلونی مورچه ها بود، برای رای گیری ایستاده بودم و در حال شنیدن انواع استدلالها و تفسیرهای کشکیزاسیون به این فکر می کردم، کی می شود که این مردم، مفهوم ساده ای مانند صف را بیاموزند. اینها می خواهند دموکراسی را مشق کنند ولی هنوز از درک ساده ترین مفاهیم عاجزند و به یاد این بیت که...
-
دست نیافتنی
1388/03/21 14:18
بهتره قلب طلایی رو برای همیشه زیر پوسته ای از آهن زنگ زده مخفی کرد..
-
قهر با خودم
1388/03/21 13:34
گاهی جسمم چیزی رو طلب می کنه که روحم از اون گریزانه. دعوای بین روح و جسم در می گیره. هر کدام حرف خودشونو می زنند و پس از قهر کردنشون، من که حاصل قرین شدن اونها هستم، به مانند طفلی یتیم، سرگردان و حیران، خیره می مونم که باید به کدام سو گام بردارم. ای کاش، من، من نبودم. ای کاش می شد، از همه فرار کنم و بیش از همه، از...
-
ره آورد
1388/03/19 13:48
اگر به صبر خو کنی اگر که روزهای وصل به پرده همین شب، سپیده نارسیده جستجو کنی بیارمت نویدهای سرخگونه ای که من ز چرخ ریسک نهفته در پناه شاخه ها و مه به قعر دره ها شنیده ام..
-
سیاستی عین خباثت
1388/03/17 13:45
غریب تحصیل کرده ای توی یه روستای عقب مونده برای بالا بردن درک اهالی تلاش می کرد. ملای روستا که سودش در جهل و بی خبری مردم بود، برای بی اعتماد کردن طرفداران روزافزون تحصیل کرده، رقابتی برگزار کرد. اون از رقیبش خواست، کلمه مار رو برای اهالی بنویسه. غریبه نوشت، مار. بعد ملا تصویری از مار رو نقاشی کرد و از مردم عامی...
-
ابر و نور
1388/03/16 08:40
چنان محو تماشای ابرها شده بودم که یادم رفت می خواستم از غروب خورشید تصویر بردارم. در تمام عکس هام، خورشید با غروب زیباش در حاشیه موند.. گاهی زندگی همینه. اصل با تمام زیباییش تبدیل به حاشیه از یاد رفته ای می شه و تمام توجهمونو صرف ابرهای تیره ای می کنیم که هیچ قرار نبوده براشون وقتی صرف بشه..
-
غرق فاصله ها
1388/03/16 07:47
به قول نجار فیلم مادر، عیب نزدیکی در اینه که مثل پلک چشم می مونه. هیچ وقت نمی شه دیدش! اونایی که برامون از همه مهمترن، خیلی وقتها از شدت نزدیکی نمی بینیم. اهمیتشونو از دست می دن. فراموششون می کنیم.. دلگیر می شن و فراموشمون می کنند.. کنار همیم ولی خیلی دور..
-
بالاتر از سیاهی
1388/03/16 01:13
می گن جحا که شخصیتی عرب مشابه ملانصرالدین خودمونه، با پای زخمی شده از میخی که در کوچه کفششو سوراخ کرده بود، الهی شکر گویان به خونه اش برگشت. همسرش حکمت این الهی شکرو پرسید. گفت، شکر می کنم که امروز کفش نو به پا نداشتم! حالا این ماجرا شده، حال امروز من. گفتم بعد مدتها حمام آفتاب بگیرم، رفتم روی ننوی کار گذاشته شده تو...
-
خوابزده
1388/03/14 10:49
دیشب به خواب دیدم، در تاریکی، در مسیری سربالا، از میان طرفدارانی سربند سبز بر پیشانی و قرآن بر دست برای حاجت رسی، با شتاب و از هراس طرفدارانی از نوعی دیگر، ناامیدانه می دوم. در کابوس می دانم سبزپوشان در نهایت استیصال، جز پناه بردن به درگاه آفریدگار و خواست یاری خودش برای دفع شر عظیم، مفری ندارند و برای من نیز جز دویدن...
-
ناگذیر ناگریز
1388/03/12 15:17
داشتم از فریدون مشیری می خوندم: چرا از مرگ می ترسید؟ چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید؟.. خواستم به سوال شاعر جواب بدم، یاد یه مطلب دیگه افتادم! می دونید از نظر من، چه چیز مرگ، یه کم اونو تلخ می کنه ؟ وقتی اون بالا شناوری و