سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

حکایت تهی

وقتی حاشیه از متن پر رنگتر می شه باید هممه چیزو از نو نوشت..

آی عشق، آی عشق، چهره آبیت پیدا نیست..

 

همه لرزش دست و دلم 

از آن بود 

که عشق پناهی گردد 

پروازی نه گریزگاهی گردد...  

 

تو را تزویر غمخواران ز پا افکند..

 

مناقشه این عربهای دم کلفت با ایرانی­های مثلا غیرتی رگ گردن ور قلمبیده، بر سر نام خلیج جنوبی ایران هم، حکایتیه. البته اینجا قصد ندارم با بازگشایی اسناد تاریخ و اوراق ما قبل تاریخ، حقانیتی رو اثبات کنم. فقط چند و چونیه اندر حکایت ایرانی­های غیور! ایرانی­هایی که با ارتش سایبری، نامی مجعول رو بمباران کردند تا خلیج فارس، پاینده بمونه! دست مریزاد و نفسشون گرم باد!  البته نه گرم از باد­های سوزان دبی! دبی­ای که 2700 سالی جزیی از ایران محسوب می­شد و اکنون مضحکانه حکومت مرکزیش مدعی جزایر استراتژیک ایرانیه! همون همسایه گوگولی مگولی عربمون که اقتصادش به برکت همون ایرانی­های غیور، گوی رقابت رو از ایران ربوده! امیر نشینی که سیل ایرانی­های مدرنیته ندیده، هر آنچه عقب­ماندگی بود از اونجا شست و ساختمانهای شیک و سر به فلک کشیده، به جاش بر پا کرد.. همون کشوری که هر از گاهی اخبار بی­حرمتی به گردشگران ایرانی در فرودگاهش رو می­خونیم و از گستاخی­های جسورانه­اش می­شنویم..

واقعا که دست مریزاد و نفسهاتون گرم.. خرج کنید.. خرج کنید.. میلیون­ها میلیون از سرمایه­هاتونو صرف تراکنش هر چه بیشتر مالی در دبی کنید..  سفر کنید.. سفر کنید.. دیگه دوره رختشویخانه زنجان و بازار مسگرهای شیراز به سر اومده. برج العرب و هتل آتلانتیس دبی رو عشقه..

زمانی گفتم، مفتخر نیستم که یک ایرانی­ام .. یک ایرانی که خاکش موطن و مولد بزرگانی بوده که امروز در حاشیه یغماگری تاریخ دزدان همسایه، تندیسها از اون نام­آوران در غربت به پا می­شه.. مفتخر نیستم که یک ایرانی­ام ولی با وجود سرافکندگی از تمام سیاستهای هوش از عقل برنده و به قول مشیری، همه نابسامانی هایی که توش و توان را ز تن برده، از دید من  گز کردن برهوت کیش، ناملایمات کوره راه دریاچه گهر، ایستادن بر سنگ فرش داغون شده زیگورات -معبد خدایان عیلامی- ، و.. ، صدها صدها برابر به ذوق زدگی دیدن آسمان خراش­های دبی، آسایش کنار رقص آب برج الخلیفه، رد کارپت هتلهای چند پلاس ستاره ستاره در شیخ نشین، و...  شرف داره..

ولی دید من چه باشه مهم نیست.. مهم روندیه که افزونتر و با شتابتر از پیش، چون سیاه چاله­ای که گریز ازش گزیری نداره، سرمایه­های ایرانیان رو به درون خودش می­کشه.. ایرانیان غیوری که از یک سو از تغییر نام خلیج محبوبشون سخت بر آشفته می­شند و از یک سو دبی، ساحل آمالشون هست! این جلال هم دلش خوش بود که اندی سال قبل "جزیره خارک، درِّ یتیم خلیج فارس" رو نگاشته بود. بنده خدا احتمالا فکرش رو نمی­کرد که اگه مرحوم نمی­شد الان ناچار بود "ایران، درّ یتیم جهان" رو به رشته تحریر در بیاره. درّ یتیم و طفل صغیری که میراثش قبل سن درک، به یغما رفته..

 

اندر احوالات طفل کنفیوز شده در بلاد فرنگ!

امروز از تیچرمون یه کم استرینگ بارو کردم تا نتم رو میک کنم!

گردو شکستم..

  

هیچ استراتژی جنگی برای فایق اومدن به حریف، به قدرت ساخت راز مشترک نیست.. 

 

روزی که عاشق شدم..

 

وقتی به ایوا، پریما و ساهو گفتم که عاشق شدم، فقط خندیدند.. و چه کسی بهتر از من می­فهمه معنای کوهی که در اقیانوس غرق شده و فقط قله­اش استوار از آب بیرون مونده، چیه؟ امروز من عاشق شدم. عاشق یه قله تنها در دوردست آرام.. قله­ای که جزیره منه.. جزیره­ای که باید فتحش کنم.. 

 

اگه بشه گند جهان رو ندید..

 

زندگی خیلی قشنگه.. زندگی خیلی قشنگه.. زندگی خیلی قشنگه.. 

 

من اینک..

برای درک حقایق باید از فاصله دورتری به واقعیتها نگریست.. 

 

آخرین پند پدر

 

همه قدرت و تصمیم خود را برای تقویت بالهای خود به کار بگیر، تا تو را به فضای خارجی، جایی که عقابها پرواز می­کنند، ببرد. در آنجا هم آزادی هست و هم خطر.. اگر نتوانستی به پرواز ادامه دهی، اجازه نده تحت هیچ شرایطی تو را در قفس طوطی نگه دارند.. اگر توانستی عقاب باش ولی هرگز طوطی مباش..  

 

پ.ن: به تعبیر روح و جسمم، زیستن به مثابه اسارت در قفسه. اگر مجبور به پذیرش این شرایطم، چه بهتر که قفسم از نوع بزرگترین­ها باشه.. امشب پر گشودن در مسیری جدید رو تجربه خواهم کرد. مسیری که منو به همین قفس بزرگتر رهنمون خواهد شد.. باشه که به قفسم محدود نشم و تا همیشه آزادی رو جستجو کنم..