سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سیب منطق

 

داشتم از دیوید سلینجر می خوندم و  این قسمتش باعث شد که به فکر فرو برم :  

 

 (( می دونی تو اون سیبی که آدم در باغ بهشت خورد چی بود؟ منطق بود. منطق و چرندیات. چیز دیگه ای توش نبود. بنابراین اگه می خوای اشیارو همون طور که هستن ببینی، باید اون سیبو بالا بیاری. انبوه سیب خورها حال آدمو به هم می زنند..)) 

   

با این جمله آخر سلینجر می خواستم، بشینم سیب خورهای اطرافمو بشمرم ولی می ترسم این شمارش به خودم ختم بشه.  

هنوز دارم فکر می کنم. آیا سیب منطق باید بالا آورده شود و با چشم دل، به دنیای پیرامون نظر انداخت و یا همیشه باید با خط کش استدلال و منطق همه چیز را سنجید؟  

نکته جالب اینجاست که من حتی با این مساله منطقی برخورد می کنم و به دنبال استدلالی برای اثبات آن به خودم هستم. نیازی به شمارش نیست. من یک سیب خورم...