سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

کارون

 

بلم، آرام چون قویی سبکبار 

به نرمی بر سر کارون همی رفت

به نخلستان ساحل، قرص خورشید 

ز دامان افق بیرون همی رفت 

شفق، بازیکنان در جنبش آب 

شکوه دیگر و راز دگر داشت 

به دشتی پر شقایق، باد سرمست 

تو پنداری که پاورچین گذر داشت 

جوان، پاروزنان بر سینه موج 

بلم می راند و جانش در بلم بود 

صدا سر داد غمگین در ره باد 

گرفتار دل و بیمار غم بود: 

(( دو زلفونت بود تار ربابم، 

چه می خواهی از این حال خرابم 

تو که با ما سر یاری نداری 

چرا هر نیمه شو آیی به خوابم؟ )) 

درون قایق از باد شبانگاه 

دو زلفی نرم نرمک تاب می خورد 

زنی خم گشته از قایق بر امواج 

سر انگشتش به چین آب می خورد 

صدا چون بوی گل در جنبش باد 

به آرامی به هر سو پخش می گشت 

جوان می خواند و سرشار از غمی گرم 

پی دستی نوازش بخش می گشت: 

(( تو که نوشم نئی، نیشم چرایی؟ 

تو که یارم نئی، پیشم چرایی؟ 

تو که مرهم نئی زخم دلم را 

نمک پاش دل ریشم چرایی؟ )) 

خموشی بود و زن در پرتو شام 

رخی چون رنگ گل نیلوفری داشت 

ز آزار جوان دلشاد و خرسند 

سری با او، دلی با دیگری داشت 

ز دیگر سوی کارون، زورقی خرد 

سبک، برموج لغزان پیش می راند 

چراغی، کورسو می زد به نیزار 

صدایی سوزناک از دور می خواند 

نسیمی، این پیام آورد و بگذشت: 

(( چه خوش بی، مهربونی از دو سر بی)) 

جوان نالید زیر لب به افسوس: 

(( که یک سر مهربونی دردسر بی)) 

                                                         فریدون توللی  

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد