سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

انار بستنی

 

 

این آقای متشخص که رویت می نمایید، اسم شخیصشون مهیاره. البته نه مهیار خالی. بلکه مهیار بستنی. می پرسید چرا بستنی؟ آخه به قدری شیرینه که آدم هوس می کنه یه لیس کوچولو ازش بگیره. فقط 3 سالشه ولی یکی از مهمترین عشقهای زندگی منه و از اونجایی که دل به دل راه داره، فکر کنم اونم همین احساسو به من داره که همه جا دنبالمه و تو هر جمعی منو جستجو می کنه. تازه یه حرفهای عاشقانه ای هم بهم می گه که اگه بخوام اینجا تعریف کنم، هم بدآموزی داره و هم مجبور می شم یه پلاک + 18 بزنم بالای سر در بلاگم. به خدا حرفامو شوخی نگیرید. جدی جدیه!  

اما این بستنی که خوب حرفهای خارج از محدوده رو یاد گرفته، همچنان طفل بی خبریه که کارهاش هم باعث خنده می شه و هم به فکر فرو رفتن. شب یلداست و انار میوه محبوب امشب باعث شد که یاد یکی از هنرنمایی های بستنی بیافتم  که با یاد آوردنش امشبم شیرین شد. 

در فصل تابستان، انار تزیینی سبد میوه مصنوعی رو به دست گرفته بود و گاز می زد و وقتی خودش نتیجه ای نگرفت با گریه التماس می کرد که انار رو براش دون کنم و جالب اینکه وقتی من بقیه میوه های مصنوعی رو با خنده نشونش می دادم و می گفتم، مطمئنی اینا رو نمی خوای؟ گریه اش بیشتر می شد و پا زمین می زد که فقط انار خودشو می خواد.  

خاطره شیرینم تمام شد ولی هنوز حرف آخر این ماهی سیاه کوچولو مونده.

ماجرا به صورت کلی خنده داره ولی از اونجا که هیچ وقت نمی تونم دید یک بعدی ام رو نسبت به موضوعات حفظ کنم، نتیجه گرفتم که چقدر وحشتناکه که سالها از دوران کودکیمون دور بشیم ولی همچنان فرق مجاز و واقعیت رو تشخیص ندیم و نتونیم از بین همه انارهای سرخ، اونی رو که واقعیه، انتخاب کنیم و دلمون به اناری خوش باشه که درونش جز هوا چیزی نیست!