به این نتیجه رسیدم که با عینک و یا بی عینک فرقی نداره. در هر حال، همه چیز رو به یک رنگ می بینم. عیب از چشمهای منه. هیچ کاری فایده نداره. می خوام چشمهامو ببندم و دیگه باز نکنم.. تمام.
سلام . اولا؛ اینکه اسم خیلی خوشگلی واسه خودت انتخاب کردی . ثانیا؛ اینقدر از خودت بد نگو و نگو من کوچیکم .... باید بزرگ بشم ثالثا؛ عیب از چشمهای تو نیست . عیب از پیرامونته که پر از کثافته . تو خوبی .
سلام اولا، این اسم سالهاست با منه. شاید قد همون 99 سال سنم! ثانیا، تا زمانی که به کوچیکم آگاه نباشم نمی تونم برای بزرگ شدن تلاش کنم ثالثا، من هم در سیاهی پیرامونم، حداقل با سکوتم مسئولم. پس بی گناه و مبرا نیستم..
اما یه دلیل اساسی اش اینه که دیشب یه نکته جدید یاد گرفتم.. فکر کنم باید چشمامو ببندم تا بتونم درونمو بهتر ببینم و بعد که به یه حدی از ظرفیت رسیدم اون وقت چشمامو باز کنم، تا بتونم بقیه رو دوست داشته باشم
من می خوام از تنفر ناشی از آگاهی گذر کنم و به عشق نسبت به بقیه برسم ولی الان هنوز به اون ظرفیت نرسیدم و وقتی چیز جدیدی یاد می گیرم، تنفر حاصل از بیشتر دونستن، بیشترم آزارم می ده
ای خدا، من کی می خوام از این کوچکی، بزرگ بشم و از این مرحله گذر کنم؟
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام .
اولا؛ اینکه اسم خیلی خوشگلی واسه خودت انتخاب کردی .
ثانیا؛ اینقدر از خودت بد نگو و نگو من کوچیکم .... باید بزرگ بشم
ثالثا؛ عیب از چشمهای تو نیست . عیب از پیرامونته که پر از کثافته . تو خوبی .
سلام
اولا، این اسم سالهاست با منه. شاید قد همون 99 سال سنم!
ثانیا، تا زمانی که به کوچیکم آگاه نباشم نمی تونم برای بزرگ شدن تلاش کنم
ثالثا، من هم در سیاهی پیرامونم، حداقل با سکوتم مسئولم. پس بی گناه و مبرا نیستم..
سلام ماهی سیاه کوچولوی عزیز
به این سادگی ها هم نیست
چشم ها رو می گم
سلام خاموش جان
بستن چشمها سخته و سختتر از اون دیدن سیاهی هایی هست که خودمون هم با سکوت در برابرش به نوعی در اونها مسئولیم!
چشماتو ببند و فعلا !! باز نکن.
اره فعلا باید بسته باشه!
اما یه دلیل اساسی اش اینه که دیشب یه نکته جدید یاد گرفتم..
فکر کنم باید چشمامو ببندم تا بتونم درونمو بهتر ببینم و بعد که به یه حدی از ظرفیت رسیدم اون وقت چشمامو باز کنم، تا بتونم بقیه رو دوست داشته باشم
من می خوام از تنفر ناشی از آگاهی گذر کنم و به عشق نسبت به بقیه برسم ولی الان هنوز به اون ظرفیت نرسیدم و وقتی چیز جدیدی یاد می گیرم، تنفر حاصل از بیشتر دونستن، بیشترم آزارم می ده
ای خدا، من کی می خوام از این کوچکی، بزرگ بشم و از این مرحله گذر کنم؟