سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

اصل و بدل

  

چند روزیه که هر کاری انجام می دم، کتاب "ژان کریستف" نوشته "رومن رولان" همراهمه و در حین انجام کارم اگه شده سطری از اونو می خونم. باید این کتابو سالها پیش می خوندم که نشد و حالا نمی دونم تحت چه اثری فکر می کنم چقدر فرصتها محدوده و باید دو برابر زندگی کرد و چقدر حیفه مهلتمون فقط در حال پرورش ابعاد کوچیکی از وجودمون تموم بشه! و این جوری خوندن "ژان کریستف" شروع شد. 

نه اینکه این کتاب دنیای جدیدی پیش روم باز کرده باشه ولی حداقل در حال گسترده تر کردن دنیامه و باهاش حال خوشی دارم. امروز یه آشنا مدعی فرهیختگی بهم گفت، این کتابا قدیمی شده و باید کتابای نویسنده های جدیدو بخونم. و منظورش از نویسنده جدید، پائولو کوئیلو بود!  

نویسنده های قدیمی و یا خیلی مشهور با شاهکارهاشون که به جای خود، نمی دونم چطور می شه کوئیلو رو حتی بین نویسنده های شناخته شده ای مانند هسه، دوراس، مارکز، ساراماگو، کوندرا و یا حتی گرودر و سلینجر، جز نویسنده های تراز برتر دونست. من همه کتاباشو خوندم و در مورد همه شون هم یه حس دوگانه که انگار این نوشته ها، حرفهای خود نویسنده نیست و از جایی گرته برداری کرده، داشتم. حداقلش اینه که قیاس پائولو کائیلو با رومن رولان، مانند قیاس برکه با دریاست!