سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

طرفدارانی از جنس شیر ولی از نوع پاکتی

 

با اینکه همیشه از ورزش لذت بردم ولی هیچ وقت تمایلی به تماشای مسابقات ورزشی نداشتم و برای همین، مثلا کل اطلاعات من از استقلال و پرسپولیس که محبوب ترین تیم های فوتبال ایران هستند، در حد رنگ لباسشونه!

ولی خب، هر چی باشه عالم اینترنت کلی اخبار در اختیارت می زاره. هر سایتی رو باز می کنی، یه خبری از فردوسی پور هست. بالاترین که چند روزی همه اخبار به اون اختصاص داشت و حالا هم خبر جمع کردن امضای حمایتی از اون و تنها گذاشته شدنش توسط طرفدارانش!

یادم می یاد دوستی در بالاترین گله می کرد که چرا طومار یک میلیون امضایی دفاع از نام خلیج فارس، هنوزم کلی امضا کم داره و چرا ایرانی همت و غیرتشو فراموش کرده؟ مابقی دوستان به جای همراهی در ریشه یابی، فقط بهانه می تراشیدند و حتی بعضی توجیه می کردند که اعراب با ثروتشون چه کارها که نمی تونند بکنند!

رفتارهای مبهم این دوستان، برام باعث تعجب بود و گفتم: با خوندن این بهانه ها، این سوال پیش می یاد که وقتی برای کار به این کوچکی، بهانه های بزرگ می تراشیم، پس اگر قرار باشه برای ایران، کارهای بزرگی انجام بدیم، برای فرار از مسئولیت چه بهانه هایی جور خواهیم کرد؟

یکی از دوستان حرفی زد که برای آن زمان اعترافی محسوب می شد. او گفت، باید با خودمون رو راست باشیم که برای ایرانی جماعت، برنامه نود و فردوسی پور، خیلی مهم تر از نام خلیج فارسه و برای همین در عرض چند ساعت، هزاران پیامک به این برنامه می رسه ولی باز همین ملت به تغییر نام خلیج فارس بی اعتناست!

و حالا، با به یاد آوردن اون حرف، خنده دار بودنش، برام کاملا مشخص شده. بیچاره فردوسی پور خوش باور که گمان کرده بود با کمک های شایانی که (همه می گویند و من بی اطلاع هم شنیده ام) در رشد بررسی کارشناسانه مسائل فوتبال در ایران انجام داده، این ملت فراموشکار و قدرنشناس، در مواقع حساس یاری اش خواهند کرد!!

در این بین نقل داستانی، خالی از لطف نیست.

حکایت شده در  دوره‌ی انقلاب، استبداد و مشروطه، باقرخان به مناسبتی قهر کرده و در خانه نشسته بود و می‌گفت:« من دیگر در امور انقلاب مداخله نخواهم کرد.» لذا چند نفر از مشروطه‌خواهان تبریز اصرار می‌نمایند که:« حالا موقع کار و شجاعت و مجاهدت است و در خانه نشستن، شایسته مجاهدی چون شما نیست.» باقرخان می‌گوید:« شما خودتان می‌دانید که رستم با آن همه خدماتی که به عالم اسلام کرد، این مردم حق ناشناس، عکسش را در حمام‌ها می‌کشند و حال خدا می‌داند که اجر و پاداش مرا چه‌طور خواهند داد!»

این داستان رو خوندیم، دیگه از اینکه، چه بر سر امیر کبیر با اون همه خدمات اومد و این ملت کاری نکرد چیزی نمی گم. از مصدقی که توسط همین ملت دهن بین، تنها گذاشته شد، حرفی نمی زنم. از تنهایی خیلی بزرگان دیگه هم کلامی نمی گم. ولی عجیبه که فردوسی پور، این پسر تیزهوش و یکه تاز ما، این داستان ها و بی وفایی و تنها گذاشتن ها رو فراموش کرد و گمان برد، مردمی که بر بهترین قهرمانانشون رحم نیاوردند و شاید بدتر از اون، الان هم برای یاری خودشون و نجات از مردابی که در اون گرفتارند، حتی دست و پایی نمی زنند و تکانی به خود نمی دهند، او را حمایت خواهند کرد و تنها نخواهند گذاشت! زهی خیال باطل!!