سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

باز هم اندیشه، باز هم اوج

 

 

 

نیمه شب گذشته، آسمون دلم، بخاطر حرف کسی که به من گفته بود، اندیشیدن، خودآزاریه، بیشتر از همیشه ابری بود و این طوری، نیم بیشتر نوشته های پیشینمو برای همیشه محو کردم..

اعتقاد ندارم، فکر کردن به چرایی مسائل، خود آزاری باشه که حتی به گمان من اگر زندگی بخواد فقط به خور و خواب و خشم و شهوت تبدیل بشه، تفاوتی در آفرینش انسان با سایر جانداران وجود نخواهد داشت.

بلاگ نویسی فرصتی برای بیان برخی اندیشه های نگفته بود. اندیشه هایی که مابین تلاش روزانه، همیشه به کناری گذاشته شده بود و بیان نشدنی به نظر می رسید تا زمانی که خودمو به دست جریان سیال اونها سپردم و اجازه دادم جاری بشن. ولی نیش حرف گفته شده به من، برام به مثابه تلنگری بود و منو دچار هراس کرد.

چرا این تصور وجود داره که اگه بخواهی فقط به ظواهر توجه نکنی، نمی تونی زندگی طبیعی داشته باشی؟ مگه زندگی طبیعی، فقط در توجه به ظواهر، نمود پیدا می کنه؟ یعنی امکان نداره هم فردی صاحب اندیشه باشی و درد چیزهایی که درکشون نمی کنی رو بفهمی و هم فردی سرزنده، بانشاط و شاد باشی که یاد گرفتی چطور از نعمات پروردگارت بهره ببری؟؟

چرا نمی گذارن خودت باشی و می خوان محدودت کنن ؟ چرا بخاطر بیان اندیشه هات، باید در هراس انگ خوردن باشی؟ به چیزهایی متهمت می کنند که چنان ناتوانت می کنه که قوه اندیشیدن ازت سلب می شه و کاملا بی دفاع می شی.

ولی من یه حسن دارم. می تونم، خیلی زود خودمو بازسازی کنم و سرشار از امید، بدون ذره ای فکر به آنچه گذشت، به سوی آینده گام بر می دارم.

جایی خونده بودم، توی یه ارتفاعی از جو، دیگه ابری وجود نداره، پس اگه روزی آسمون دلت ابری بود، بدون به اندازه کافی اوج نگرفتی! پس، آسمون دل منم، برای همین ابری بود. باید از افکار مزاحم، خودمو و روحمو رها کنم و اوج بگیرم..