سر دوراهی
یه قلعه بود
یه خشت از مهتاب و
یه خشت از سنگ
یه خشت از شادی و
یه خشت از جنگ
دو خشت از اشک و
دو خشت از خنده
سر دو راهی
سه خشت از شغال و
یه خشت از پرنده..