سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

تقدس واقعی یا تعصب خرافی؟

 

داشتم نظرات مختلف در مورد فلسفه حجاب زنان رو می خوندم. یکی از استحکام محیط خانواده می گفت و دیگری سلامت روانی اجتماع رو مثال می آورد. جایی دیگه حجاب رو شمشیری دو لبه از جاذبه و دافعه معرفی کرده بود که برای مراقبت از گوهر ارزشمند وجود زنان که تمایل ذاتی برای خودآرایی دارند، کاربرد داره. از حفظ احترام و تفاوت های فیزیولوژیکی زنان و مردان هم مطالبی دیدم. جایی هم به صورت تفکر و تاسف برانگیز علت حجاب زنان رو، حساس بودن مردان به محرک های چشمی ذکر کرده بود! مقاله ای هم زیرکانه در باب حمایت فیلسوفان مختلف غربی در مورد رعایت پوشیدگی زنان، داد سخن رونده بود و صد البته اشاره ای به تفاوت غرض اونها از حفظ پوشش برای حیا و عفاف با حجاب و ستر موجود در اسلام نکرد.

پدربزرگی دایم الروزه دارم که زندگیش به نماز شب و سجده گذشته و بهم یاد داده، جنس ناب در دسترس همه نیست و تنها از دور قابل رویته. مثل طلا می مونه که پشت شیشه دیده می شه. ولی جنس کم بها روی پیشخونه تا هر کسی به سلیقه خودش جدا کنه! این مثال، ارزش حیای زنان رو بهم یادآوری می کنه. پس در اینکه حیا و عفاف، گوهر ریحانه بهشته، شکی نیست و برام سوالی ایجاد نکرده. سوال من در مورد الزام اسلام از رعایت چارچوب های خاص به عنوان حجاب برای خانوم های مسلمان هست، در حالی که سایر ادیان فاقد این حصارها هستند.

به خودم جواب دادم، کاملترین دین، دارای متعالی ترین احکام برای رسیدن به سعادته و شاید قدرت درک و بینش آدمی در اعصار پیشین برای پذیرش سخت ترین دستورات آماده نبوده. ابتدا به نظرم پاسخی منطقی اومد و مساله ام حل شد. ولی بعد از خودم پرسیدم، اگه عمیق ترین قوانین مثل حجاب، تا زمان متعالی ترین دین بین ادیان به تاخیر افتاده تا بشر آماده پذیرشش بشه، پس چرا قوانینی فراخور درک بشر برای محصور کردن مردان تعیین نشد و اتفاقا دست اونها برای تتمع بیشتر به طرق مختلف بازتر شد؟ برای مثال با وجودی که در سایر ادیان برای اختیار کردن هم زمان همسران منع شرعی وجود داره، در عین اذعان مفسران بر دشواری شرط رعایت کامل عدالت، مردان مسلمان با استفاده از ابهام موجود، مفری برای خود باز کرده و تعدد زوجین تنها از لحاظ عرفی و نه شرعی، دارای قبح هست. مثال مشابه در مورد مساله صیغه که به مانند خوردن گوشت مردار که در زمان ضرورت و ناچاری منعی نداره و در غیر این شرط لازم، مردارخواری حرام محسوب می شه، ازدواج موقت هم مشروط بر ناچاری مجازه ولی با این حال به صورت بیمار گونه در جامعه اسلامی تبلیغ و ترویج می شه و شرم آور اونکه آمار این نوع ازدواج در مورد مردان متاهل فاقد شرط ناچاری نیز، بسیار بالاست!

واقعا نمی دونم با این جور مسائل چطور باید برخورد کنم. سوالی تکراری با جواب هایی تکراری تر که شاید هیچ گاه هم به پاسخ نرسم. منی که همیشه تمایز بین محارم و غیر محارم برام مطرح بوده، حالا دچار دوگانگی و تردید شدم. وقتی می خونم برخی علما حتی در بدیهی ترین اصول و احکامی که شناختم، تشکیک آوردند و اونها رو منسوب به وارد شدنشون از سایر ادیان به اسلام دونستند، باز هم از خودم می پرسم، چقدر از چهارچوب های سخت گیرانه عقیدتیم، اسمی به جز تعصب نداره و واقعا چند درصد چیزی که ما به اسم دین می شناسیم در گذر این 1430 سال به خرافات و جهل آدمی آمیخته شده؟  

 

پی نوشت: امروز اتفاقی با چند جمله از فیلسوفانی مثل نیچه، بیکن و بوبر روبرو شدم. فکر کنم جالب باشه اینجا ذکر کنم:   

 

- مقدار کمی از فلسفه، ذهن انسان را به الحاد میکشاند اما عمیق شدن در آن، دروازه دین را به رویش می گشاید. 

 

- ایمان تابحال نتوانسته کوه های حقیقی را جابجا کند اما می‌تواند –  در ذهن مومن - در جایی که کوهی وجود ندارد، رشته کوه‌هایی خلق کند. 

 

- فلسفه، پرسش هایی است که هرگز جواب داده نخواهند شد. دین، پاسخ هایی است که هرگز مورد پرسش قرار نخواهند گرفت. 

  

- خدا انواع بسیار متفاوتی از انسان را آفریده است. چرا باید اجازه دهد که تنها یک شیوه برای بندگی اش وجود داشته باشد؟