سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است..

 

مدتیه که حس و حال یه احمق تمام عیارو دارم. احساس عجز فلج کننده ای همراهمه. حالا گیرم درسته که راهپیمایی چند صد هزار نفری مردم، همه از سر آگاهی نیست و بیشتر یه شور مقطعی دامنگیر مردم معترض از بی کفایتی های سالیان اخیر شده ولی باز هم هر حرکت کوچکی در باز کردن فضای خفقان موجود، از یک جا نشستن و فقط و فقط ایده های قشنگ مطرح کردن، کارآمدتره. گفتم این تنگو می شکنم و خلاص. خلاص از این حرفهای بی پایان که اون قدر توانا نیست که حتی درد خودمو چاره کنه.

اصلا بی خیال تفسیرهای جهت دار شبکه های ماهواره ای. بزار ببینم داخلی ها چی می گن. شبکه یک: تصنیف عشق از کجا. شبکه دو: دوستای خوبم، من خاله شادونه ام. بخندید. شاد و سالم باشید! شبکه سه: مسابقات هندبال ساحلی قهرمانی کشور. شبکه چهار: الیور تویست. شبکه پنج: شکست اوباما در حل رکود اقتصادی آمریکا، افزایش تعداد آوارگان پاکستانی، تهدید شبه نظامیان نیجر علیه نیروهای بین المللی. آها، یه خبرم از ایران خودمون داره! یادمان حافظ و گوته در شیراز!! وای که چقدر مملکت گل و بلبله و ما الکی اینجا غمبرک زدیم. احتمالا این همه غم فقط واسه اینه که آخرش ایران از رفتن به جام جهانی فوتبال باز موند و به قول دوست کوچولوم، حالا که باختیم، حداقل ای کاش جومونگ تو تیم کره بازی می کرد!!

وای خدای من، از این همه دروغ، در حال انفجارم. انگار همین دیشب بود که مردک دروغگو می گفت، اگه یه مورد تخلف داشتم، شما گوش فلکو کر می کردید. حالا سخنگوی شورای نگهبان مجبور شده بیاد به صورت زنده بر انواع تخلفات عروسک بازیشون، صحه گذاشتن، نه ولی حداقل اذعان داشته باشه که اتهاماتی وجود داره. دوستی از دانشگاه تهران برام تماس می گیره و شروع به شرح ستمی می کنه که بر دانشجو رفته و اون وقت رئیس همون دانشگاه به کل منکر هر آنچه هست که پیش آمده! کدومشونو باور کنم؟

من نمی دونم چرا وقتی باراک اوباما می گه، ایرانی ها خودشون باید بدون خونریزی، رهبرانشونو انتخاب کنند، رگ غیرت آقایون قلمبه می شه که این حرفها مداخله جویانه است ولی وقتی حسن نصراله که بر خوان گسترده جمهوری اسلامی نشسته، معترضین به روند دیکتاتوری در ایران رو، آشوبگران خیابانی معرفی می کنه و می گه، چهل میلیون ایرانی به ولایت فقیه رای دادند، هیچ کس نیست که از حرفهای غیرواقعی این آقا برآشوبه و بگه، نیازی به شهادت دم روباه نداریم!

بر هر مساله ای انگشت می گذارم، می بینم درجا زدن که خوبه، ده ها پله نزول کردیم و اون وقت اعتراضات مردم به جان آمده رو اغتشاش قلمداد می کنند و از ابزارهای مضحکی مثل مصاحبه با عامیان کوچه و بازار که افسوس کسادی چند روزه کاسبیشونو می خورند، بهره می برند. ساده شهرستانی گله داره که چندین روزه برای رسیدگی کار اداری به تهران آمده و درمانده شده و باز هم کسی نیست به او بگه، عزیزم، مملکت و ملت، سالهاست که علاف سیاستهای یک بام و دو هوا شده و تو اون قدر خوابی که از چند روز می نالی!!

می شنوم که می گن، افراد فرصت طلب اقدام به برگزاری راهپیمایی می کنند و دلم می خواد به فریاد بلند بگم، منم می خوام یکی از همین فرصت طلبها باشم که خوب زمان برداشتن اولین گام برای شروع تغییرات رو حس کردند. می ترسم ولی نه از برخوردهای سنگینی که این روزها ممکنه رخ بده. هراس من برای روزهایی هست که هنوز نیامده و شاید در اون روزها، مردم چنان تحت فشارهای خاموشی باشند که دیگه هیچ رویایی نداشته باشند. حتی رویای آزاد زیستن و آزاد انتخاب کردن..