سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

بی ادبی هم عالمی دارد!

 

نمی دونم چی شد به بلاگش رسیدم. یعنی می دونم ولی نمی دونم منی که هیچ وقت به خودم زحمت نمی دادم حتی به لینکهای دوستام یه نظر کوتاه بندازم، چطور رفتم بلاگشو باز کردم. شاید علتش این بود که چند روز دایم چشمم می افتاد به نظراتش در بلاگهای آشنا. اولین چیزی که توجهمو جلب کرد، تعداد زیاد نظرات خواننده هاش در مدت کوتاه وبلاگ نویسیش بود. گفتم بهتره کمی از نوشته هاشو بخونم تا ببینم چی نوشته که این همه مخاطب جذب شدند و با خوندن همون اولین جملاتش کاشف به عمل اومد که حکمت این همه شیفته چیه!

هنرمند جوان ما از چنان ادبیات بی ادبانه ای بهره می برده که بسیار باب طبع جماعت هم مسلک خودش بود. جالب اینکه برخی از خواننده هاشو از قبل می شناختم و با تمایلات نوشتاریشون در جهت شکستن عرفهای اخلاقی آشنا بودم و چقدرم زود اینها، همدیگرو یافته بودند و از همفکری هم بهره می بردند! حالا چرا می گم هنرمند؟ آخه انگاری یه جورایی بی ادب بودنم هنر می خواد. منکه نمی تونم هیچ وقت ادعا کنم، "نمی خوام" بی ادب باشم، چون اصلا "نمی تونم" بی ادب باشم.

من چنان شانی برای روح انسانی قائلم که برای هر حرفی که می زنم و تاثیرش بر عملکرد بعدیم حساسم. گاهی هم دلم می خواد امکانش بود و همون ابتدای سیستم ادراکیم فیلتری نصب می کردم که هیچ از حرفهای آنچنانی رو نمی فهمیدم. همین خصلت من باعث شده که همیشه در محیطی که بودم به نوعی از بقیه جماعت راحت از قید و بندهای کلامی جدا افتادم و همیشه وانمود به نشنیدن می کردم تا مجبور نشم رو در رو قرار بگیرم و بگم نکته مبتذل و پیش پاافتاده ای که برای شما جذابه، برای من هیچ جذابیتی نداره.

از سویی آدمهای تا این حد بی خیال، بی تکلف حساب می یان و اتفاقا دوستدارنشون که مجبور نیستند در حضور اونها زیر ماسک مودب بودن قرار بگیرند، می شن خود خودشون و حرفی نیست که نگفته بزارند! تازگی ها هم که می بینم بد جور بی ادب بودن در بورسه و زیر لوای روشنفکری، راحت از هر آنچه دل تنگشون می خواد می نگارند! خواننده ها هم که برای این وبلاگها سر و دست می شکنند و کلا دنیایی واسه خودشون دارند. ظاهرا این هم هنری بوده و من خبر نداشتم و حسابی از این وادی دور موندم! البته اگه روشنفکری و هنرمندی به اینهاست، من همون ترجیح می دم که یه دگم عقب مونده و بی هنر باقی بمونم.

فقط این وسط دو نکته باعث تاسفم در اون حد شد که با اینکه قصد نداشتم تا مدتها هیچ کدوم از نوشته هامو منتشر کنم، باز هم این مطلب جدیدو نوشتم. یکی اینکه حفظ حیای عمومی حتی در نوشتار، زن و مرد نمی شناسه ولی با این حال وقتی می بینم خانومی می تونه تا این حد پرده در باشه و عفت کلامو زیر سوال ببره، بیشتر افسوس می خورم. و دیگر اینکه همون مختصری که خوندم بهم اثبات کرد که با فکری خلاق و با استعداد روبرو هستم. فکری که می تونه منشا بسیاری از ایده های اثرگذار در جهت مثبت برای هم نسلانش باشه و همین بر افسوس و تاسفم افزود..حیف..