چندی پیش در مورد تضاد برخی فلسفه های مطرح شده ابن عربی با دیدگاه های رایج دینی خونده بودم که باعث شده بود به الحاد نیز متهم بشه. علاقمند به دریافت بیشتر بودم که به این مطالب جالب رسیدم:
جنید، سرور طایفه عارفان گفته است: هیچ کس به جاده حقیقت نمیرسد، مگر اینکه هزار صدیق گواهی دهند که او زندیق است..
گویند از سوی مخالفان ابن عربی، 138 فتوا برضد او و از سوی مدافعانش تنها 33 فتوا در دفاع از او داده شده است. او به راستی بنیانگذار عرفان نظری در اسلام است و اصل الاصول عرفانش عشق و وحدت وجود است. یعنی که مدار هستی بخش و حقیقت هستی، حق تعالی است و جز او حقیقتی و وجودی نیست «لیس فی الدار غیره دیار». البته رگههایی از وحدت وجود در آثار عارفان پیش از وی همچون ابوسعید ابی الخیر و حلاج و دیگران دیده میشود ولی آنها اکثراً وحدت شهودی بودند نه وحدت وجودی. عارف وحدت شهودی در نهایت مسیرش به جایی میرسد، که جز خدا چیزی نمیبیند «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند». ولی نهایت نظر و سپر عارف وحدت وجودی این است که جز خدا اصلاً وجودی و موجودی نیست «لاموجود الاالله».
دیدگاه ابن عربی پیرامون زن نیز بسیار جالب و خواندنیه:
آدم مشتاق حوا شد، چون به خودش شوق داشت، زیرا حوا جزیی از وی بود. حوا نیز مشتاق به او شد، چون آدم، موطن و خاستگاه او بود. عشق حوا به آدم، عشق به موطن و عشق آدم به حوا، عشق به خودش بوده است.. چون زن، در اصل، از دنده کوچک آدم، آفریده شده است، نزد مرد همان مرتبه صورتی را دارد که خدا انسان کامل را به آن آفریده است که همان صورتِ حق است. همچنین خدا زن را جلوه گاهی برای مرد قرار داده است، چون اگر چیزی جلوه گاهی برای بیننده باشد، بیننده در آن صورت، جز خودش را نمیبیند. از این رو، چون مرد در این زن، خویشتن را ببیند، عشق و گرایشش به او فزونی میگیرد، زیرا آن زن، صورت اوست. از سوی دیگر، دیدیم که صورت مرد، همان صورت خداست که مرد بر طبق آن آفریده شده است. پس مرد، جز خدا را در زن نمیبیند، اما همراه با شهوت عشق و لذت بردن از وصال. مرد به درستی و با عشقی راستین، در او فنا میشود و جزیی در وی نیست، مگر اینکه آن جزء در زن است و عشق در همه اجزایش راه مییابد و همه وجود او به زن تعلق میگیرد و از این رو در همانند خویش، کاملا فنا میشود. وی در جای دیگری تصریح میکند که شهود حق در زنان بزرگترین و کاملترین شهود است.
اگر مرد، حق را در زن مشاهده کند، این شهودی است در یک منفعل و اگر مرد حق را، در خویشتنِ خویش مشاهده کند - از حیث پیدایش زن از او، یعنی از مرد - آنگاه او را در یک فاعل مشاهده کرده است و نیز اگر مرد حق را، در خویشتنِ خویش مشاهده کند، بدون به یاد آوردنِ صورتِ آنچه از آن پیدایش یافته است، آنگاه شهود او در یک منفعل از حق، بدون واسطه است. پس شهود حق برای مرد در زن، تمامتر و کاملتر است، زیرا در زن وی حق را از این حیث که فاعلِ منفعل است، مشاهده میکند و در خودش، از این حیث که تنها منفعل است. از این روست که پیامبر (ص) زنان را، به سبب کمال شهود حق در ایشان، دوست میداشت، چون حق، هرگز مجرد از مواد، مشاهده نمیشود وگرنه خدا بالذات از جهانیان بینیاز است. اکنون چون مشاهده جز در مادهای ممکن نیست، پس شهود حق در زنان، بزرگترین و کاملترین شهود است و بزرگترین شکل پیوستن و وصلت، نکاح است و این همانند توجه الهی به انسانی است که او را به صورت خویش آفریده است، برای اینکه جانشین او در جهان شود و خود را در او ببیند.
ابن عربی همه مقامات سلوک عرفانی را برای زنان و مردان، مشترک میشمارد، حتی مقام قطبیت را و معتقد است که هر چه برای مرد، از مقامات و مراتب و صفات، دست یافتنی است، اگر خدا بخواهد، برای زنان نیز چنین است. ابن عربی به تحلیل ژرفی از این نظریه میپردازد و میگوید: تنها کسی حقیقت این مساله را در مییابد که مرتبه طبیعت را در برابر امرِ الهی بشناسد، زیرا زن در برابر مرد، به منزله طبیعت در برابر امر الهی است، چون زن محل هستی اعیان فرزندان است، همان گونه که امر الهی، محل پدیداری اعیان اجسام است، چه اینها از آن طبیعت پدید آمده و آشکار شدهاند. پس امر، بیطبیعت و طبیعت، بیامر یافت نمیشود و همه هستی وابسته به دو امر است. هر کس مرتبه طبیعت را بشناسد، مرتبه زن را شناخته است و هر کس مرتبه امر الهی را بشناسد، مرتبه مرد را شناخته است. هستیِ همه موجودات غیر از خدا، متوقف بر این دو حقیقت است..
پی نوشت: حال ماهی ای رو دارم که مدتهاست از آب بیرون مونده و تشنه است. تشنه بیشتر و بیشتر دونستن.. از زندگی تک بعدی بیزار بودم. زندگی تک بعدی ای که تمام نگرانی ها در اون بویی از حوائج جسمانی داره. از خودم می پرسم برای روحم چه کردم؟ اون قدر که نگران انتشار مقاله ام در مجله ای با فاکتور تاثیر بالاتر بودم آیا نگران عروج روحم به درجه ای بالاتر هستم؟ و صادقانه به خودم پاسخ می دم، هیچ نکرده ام جز اسیر شدن در زندگی تک بعدی. همون زندگی تک بعدی که می گفتم ازش بیزارم..