سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

هول حلیم

 

زمانی فکر می کردم بچه روال طبیعی زندگی و شیرینی اونه ولی مدتهاست به این نتیجه رسیدم که حضور بچه جز فداکاری و ایثار برای بقای نوع بشر هیچ چیز دیگه ای نیست. البته بودنم با مهیار بستنی در این نتیجه گیری بی تاثیر نبوده! اینم که آخرش خواهانم شد! بهش می گم، عزیز دلم، پسرم می شی؟ می گه، نه بیا با هم ازدواج کنیم!! منم ناز می دم، اگه زنت بشم، منو با چی می زنی؟ بی انصاف تندی می گه، مثل سوسک با دمپایی! و فرصت نداده منو می گیره زیر ضربه هاش. مظلومانه بهش می گم، داری چی کار می کنی؟ می گه، عروس و داماد دارن با هم صحبت می کنن!! 

خب دیگه، گاهی حتی ما بزرگا هم این جوری می شیم. می ریم رو خط اعصاب طرف و از حرف زدن پشیمونش می کنیم و بعد می گیم در حال بحث و گفتمانیم! چشم بسته و رو هوا تصمیم می گیریم و توقع داریم همه چی اون جوری پیش بره که ما فرض کردیم. برای شخصیت درونی و بیرونی طرفمون ارزشی قائل نیستیم و با پیش فرضهای خودمون قضیه رو به جلو می بریم و وقتی هم که طرف در می یاد که ای بابا از اولش اشتباه گرفتی و با این روشت، راهی که تو می روی به ترکستان است، هیچی نمی شنویم و تازه مدعی هم می شیم!  

شایدم باید در گفتار و کلام بیشتر دقت کرد تا اگه به کسی گفتی دوست عزیز، بلافاصله وهمی نشه که داری بهش می گی عزیزم، دلم پیشته! عجب روزگاریه! مثلا خود همین ماهی، از یه بچه پوشکی به چه بحثهای بی ربطی رسیده و اون وقت تعجب می کنه که چطور کسی ممکنه مساله ساده ای مثل درجه بندی روابط و نوع ارتباطات رو تشخیص نده! واقعا روزگار عجیبیه. اون قدر عجیب که مجازش از واقعیتش ترسناکتر شده..