سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

احمق ها به بهشت نمی روند..

 

مرد ده ماه بعد از مرگ زنش شنید که دختر نه ساله اش پای تلفن گریان به خاله اش می گوید: " کاش بابا مرده بود جای مامان. " سعی کرد جای زنش را برای دخترش پر کند. پاهایش را مومک انداخت. ابروهایش را مرتب کرد. عطر زنش را به خود زد. ساعتها با دخترش در مرکز خرید راه می رفت. در خانه لباسهای زنش را می پوشید. یکسال بعد که جلوی آینه به سینه هایش که تازه جوانه زده بودند و کمی درد می کردند، دست کشید، فهمید که نقشش را خیلی خوب بازی کرده است..   

 

پی نوشت: این داستانو  با عنوان "جابجایی جنسی" مدتها پیش دوستی در بالاترین از وبلاگ پیاده رو لینک کرده بود. الان بیشتر از گذشته دوسش دارم. انگار نوعی هم ذات پنداری باهاش حس می کنم. آخه گاهی چنان حرفه ای و هنرمندانه نقش یه احمق تمام عیارو بازی می کنم که خودمم باورم می شه و یادم می ره چیز دیگه ای هستم.. راستی نکنه اینکه فکر می کنم چیز دیگه ای هستم، فقط یه تصوره..