سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

وارطان سخن بگو..

 

نداهای هشدار هشدار دوستان منو بر اون داشت مطالبی رو عنوان کنم. تا پیش از وقایع اخیر که تا عمق و ریشه جانمو سوزوند، خط مشی رایج این تنگ صرفا بیان اشاراتی تلنگر وار به مسائل بود. ولی سپس در برهه ای از زمان واقع شدم که سکوت دقیقا به مثابه خاری در گلو هر لحظه بیش از گذشته باعث آزار بود. چطور بی تفاوت دنیای پیرامونم، حدیث عشقو یارو مشق می کردم و از دردهای کوچک خودم می گفتم؟ من، ماهی سیاه کوچولو، بی نیاز به تحت ارشاد قرار گرفتن از سوی غیر، خودم اعتراف می کنم که دوران آموزش دانشگاهی و عضویت در گروه های چپ و راست به من آموخت، اونهایی که با ادعای چپ بودن می خواستند دموکراسی درس دهند، خود دیکتاتور گونه حتی توانایی رعایت شایسته سالاری در چهاردیواری کوچکی که در اختیارشون بود رو نداشتند و اونهایی که به اسم راست بودن، دم از اسلام ناب محمدی می زدند، هر جا که لازم بود در خلوتهای مختلط، روی حریم شکنی از خدا بی خبران رو کم می کردند. من اعتراف می کنم آموختم نباید زیر علم هیچ گروه و فرقه ای سینه بزنم. آموختم باید نه چپ باشم و نه راست باشم. آموختم باید بی هیچ وابستگی فقط درد این مرزو بومو داشته باشم..

این روزها در تنهایی هام نوشتم و نوشتم، بی اونکه تحت تاثیر جریانهای فکری، ایده ای از پیش تعیین شده بر من القا شده باشه. نوشتم چون درونم چیزی فریاد می زد، "دریغ است ایران که ویران شود/ کنام پلنگان و شیران شود" و حالا دوستانه حکم دادگاه منو صادر کردید و از من می خواهید فریاد رو در خودم خفه کنم؟ می خواهید در روزمرگی غرق و بی خیال به بازی وبلاگی و شوخی با دیگران مشغول باشم ؟ می خواهید صرفا با تیغ نقد، معضلات اجتماعی رو بشکافم و از کمبودهای فرهنگی بگم؟ می خواهید در این دوران حساس گوشهامو گرفته و چشمهامو ببندم و آرمانگرایانه از دردهای بشری و وصلش با خالقش و مدینه فاضله رویایی بنویسم؟ می خواهید آرزومو برای وطن فراموش و با خودم زمزمه نکنم، "که ایران باغی است خرم بهار/ همه پر از لاله کامکار" ؟ می خواهید خفه کنم حتی اگه این سکوت، به خفگی خودم منجر بشه؟ حق با شماست. اصلا ما "بی چرا زندگان" رو چه اومده که بخواهیم از "آنان به چرا مرگ خود آگاهان" بنویسیم..