ای کاش شب میخوابیدم، صبح بیدار میشدم و میدیدم یه زن کارگر کشاورزم تو نیشکرزارای کوبا. یه زنی که خسته است ولی روحش آزاده. ای کاش شب میخوابیدم، صبح بیدار میشدم و میدیدم یه دختر فلسیطنیم که زندگیش یعنی ترس خمپاره و هراس موشک. یه دختر که جمسش اسیر دشمنه ولی روحش آزاده. ای کاش شب میخوابیدم، صبح بیدار میشدم و میدیدم یه مادر گرسنه آفریقاییم. یه مادر که با دندههای خودش و بچه سوتغذیه گرفتهاش میشه جدول ضرب تمرین کرد ولی حتی روح اونم آزاده. ای کاش شب میخوابیدم، صبح بیدار میشدم و میدیدم هر چی هستم، فقط یه دختر ایرانی نیستم که اگه هیچی نداره، روحشم مال خودش نیست. یه دختر که حتی جرات نداشته باشه ادعا کنه روحش آزاده! یه دختر که چماق عرف و شرع رو سرشه و حق نداره ارزشهای شخصی خودشو انتخاب کنه! یه دختر که از لحظه تولد تا دم مرگ اسیره! اسیر باورهای القایی جامعه در قفسی به رنگ دین..