سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

در جگر لیکن خاری از ره این سفرم می­شکند..

 

از خیابانهای پر ز گل می­گذشتی و در ذهنت نقش می­بست، از شهری که حتی آدمها از هم می­گریزند به شهری پناه بردی که حتی پرندگان از تو نمی­هراسند.. دهم سپتامبر بود. به آفیس وارد شدی. لبخند دختران آمریکایی، متعجبت کرد که چطور به یاد نمی­آرند فردا چه روزیست.. و چطور تو را به جرم هم­کیشانت محاکمه نمی­کنند.. ولی در چنان آفیس بین­المللی به­سان مجمع عمومی سازمان ملل هیچ چیز به همین سادگی نیست. مجبوری به پاسخگویی.. مجبوری، چون ایرانی هستی.. مجبوری، چون مسلمانی.. می­پرسند، دیدت به جنگ چیست؟ می­خواهند بدانند تو نسخه مونث رئیس­جمهور منتصب خوش­سخنت هستی یا نه؟! می پرسند، اگر مذهبی نیستی چرا محذور می­کنی خود را در ماکولات و مشروبات، و اگر مذهبی هستی چرا در پوشاندن سر، عمل نمی­کنی طبق مشروعات..

در این مجمع کوچک سازمان مللی، که از تمام قاره­ها کسی یافت می­شود، همچنان قراردادهای دنیای سیاست حاکم است.. اگر تبعه کشوری قدرتمند باشی، حق هر کاری برایت محفوظ است.. حتی زورگویی و پرخاش.. و مضحکتر آنکه شهروندان کشورهای ضعیف، فرهنگ قبیحت را تحسین می­کنند و مایه پربها دانستنت می­دانند، و اگر ایرانی باشی و این سلوک را تاب نیاوری و پاسخ بدهی اگر چه عضوی از این خانواده علمی هستی ولی پدرسالار نمی­خواهی و آنگونه رفتار خواهی کرد که با تو رفتار کنند و یا در بهترین حالت، نادیده می­انگاری بی­ادب را، با لحنی دوستانه تهدید می­کنند به منزوی کردنت! و یادآور می­شوند ایرانی­های پیش از تو به ناسازواری شهره بودند، و تو با لبخندی به این می­اندیشی، ناسازواری یعنی سر به پذیرش زور خم نکردن.. یعنی حق را به جایش بیان کردن.. یعنی بپرسی چرا شما می­توانید ولی من نه..

فردا هنوز سپتامبر است.. دختر آمریکایی به سراغت می­آید تا با او به اقیانوس بروی. اقیانوس زیبا و آرام که در آن دلفین­ها و مرغان دریایی، تفاوتی بین ملیتها نمی­یابند.. و تو باز در ذهنت نقش می­بندد، اگر چه از شهری که آدمها از هم می گریزند به شهری پناه بردی که می­خواهند به نوعی دیگر مجبورت کنند به گریختن از آدمها، ولی تو ایستاده ای.. محکم تا همیشه..  که ماهی­ها هرگز نمی­گریزند.. بلکه پوینده راه­های جدیدند..