سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

قهر با خودم

 

گاهی جسمم چیزی رو طلب می کنه که روحم از اون گریزانه. دعوای بین روح و جسم در می گیره. هر کدام حرف خودشونو می زنند و پس از قهر کردنشون، من که حاصل قرین شدن اونها هستم، به مانند طفلی یتیم، سرگردان و حیران، خیره می مونم که باید به کدام سو گام بردارم.

ای کاش، من، من نبودم. ای کاش می شد، از همه فرار کنم و بیش از همه، از "خودم" که با خودم روراست نیست و هر لحظه نوای تازه ای ساز می کنه. دلم می خواد، دنیا رو به تمامی بالا بیارم که این قدر پر از نقابه. همه چی فقط حرفه و قرارداد. محبت و دوستی، رویای قشنگیه ولی حیف، اون هم فقط حرفه و قرارداد..

مدتها، ای کاش ای کاش می گفتم که واقعا می شد، هیچ کس در هیچ کجا آباد باشم ولی حتی هیچ کس هم در هیچ کجا آباد، دارای فردیت و مفهومه. این نوع بودنو نمی خوام. اصلا منیتی نمی خوام که "خودم" با اون معنا پیدا کنه. در واقع، گاهی رویایی جز محو شدن ندارم. انگار تمام باورهامو از دست داده ام و اعتمادمو به حقانیت اعتقادم و ایمانم به "خودم"! از "خودم" بیزارم..