سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

سبک نامه یک سمک

یک ماهی آزاد

 

سالها پیش داستانکی خوندم که با گذر زمان حتی نام نویسنده از ذهنم محو شده ولی حقیقت تلخ نهفته در اون همراهم بود و بهم نهیب می زد، مبادا... داستان نه عینا که نزدیک به مضمون این چنین بود:

ژولیت بر مزار رومئو، اشک فراق می ریخت که چرا تقدیر، معشوق رو ازش جدا کرده و کمی آنسوتر، مجنون، مزار لیلی رو با آب دیده، تر و با اشعار جانگداز، بوسه یار رو طلب می کرد. هر بار که این دو، بر گور معشوق حاضر می شدند بی توجه به هم، بر یار از دست رفته سوگواری می کردند. تا اینکه روزی اومد که گویی تازه همو دیده باشند، شرمسار از بی تابی خود، کمی ناله ها رو کوتاه کردند. روزها از پی هم می اومدند و اونها کم کم، ناله ها رو تخفیف داده و سپس در نهایت قطع کردند و این تازه شروع صحبتها بود..

خنده داره ولی نقطه اوج داستان پر عبرت ما، دقیقا پایانشه. در انتها، ژولیت و مجنون به این نتیجه می رسند که هیچ گاه رومئو و لیلی، عشق های حقیقی اونها نبودند و خداوندگار از ابتدا ژولیت و مجنونو برای هم ساخته!!

بیشتر عشق هایی که در این روزگار شناختم، به همین مضحکی و مزخرفی بودند. هنوزم و تا همیشه به خودم خواهم گفت، مبادا...

 

Wedding Date

 

مرد اجاره ای در حالی که زیر بغل مرد مستو گرفته بود، گفت: طبق تجربه من، یه مرد عاشق تمایلی به یه زن خیابونی نداره.. 

 

پی نوشت: ابرهای تیره، همیشه، پیغامبران آیه های تازه تطهیرند! 

 

هبوط

 

چنین است نخستین آموزه ی شهسواری: پاک کن آن چه را که تاکنون در دفتر زندگیت نوشته شده.. 

  

پی نوشت: بزغاله ی خوب جیغ نمی کشد! 

 

REMEMBER

HE SINGS: LADY, FOR SO MANY YEARS I THOUGHT I'D NEVER FIND YOU. NEVER... 

آنکه از ابدیت نیامده است، هرگز به سوی ابدیت باز نمی گردد

 

این چند روز دایم تو فکرم بود و بیشتر از همه به یاد خوندن اعجاب آورش تو استادیوم و مابین اون همه کودک از ملل و نژادهای مختلف بودم ولی نمی دونستم چیزی که در ذهنم هستو چطور بیان کنم. و امروز دیدم که انکراتیک من، به بهترین نحو، حق مطلبو ادا کرده..    

 

آرام آرام

 

ریز ریز می خنده و بهم می گه، اگه تمام زنبورهای دنیا نیشت بزنند، حقته! چون...خیلی گلی! تلخ لبخند می زنم و بهش می گم، پس حکمت سوزشی که تو وجودم حس می کنم همینه..  

ولی خوب می دونم که خودم به تمنای چشیدن شهد عسل، دست به کندو فرو بردم و جز نیش نصیبم نشد.. 

 

چرا؟

 

همه زندگیم پر از چرا شده. چرا، چراهای زندگیم تمام نمی شه؟ چرا؟  

 

نمی دونم

 

امشب ماهی سیاه کوچولو تو دریا غرق شد.. اگه به زودی زود روی آب نیاد، شاید این تنگ هم بشکنه..